در این موقع است که آنچه را مىدانند نمىتوانند به درستى به یاد آورند.
به علاوه مطلب را هم نمىتوانند بدانگونه که مىدانند و شاید و باید ادا کنند.
حتى در نوشتن هم دچار اشتباه شده، موقتا املاى لغات را از یاد برده
و کلمات را غلط بر روى کاغذ مىآورند.
در چنین وضعیتى چنانچه والدین، معلمین و ممتحنین متوجه حال
طفل شده،قدرى با او به ملایمت و روى گشاده صحبت کنند و قدرى او را بخندانند
تعادلخود را بازیافته و از عهده امتحان به خوبى برخواهد آمد.
در ادامه مطلب.........................
کتاب : راز درمان
و نمونه داستان های کوتاه :
مراجعات پزشکی درمان طب سنتی
با فوند و سایز:توهاما10/ 24 صفحه
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج3 ؛ ص169
------------------------------------------------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------------------
بیمار سى و چهارم (فشار خون)
یکى از بیمارانم دچار سوء مزاج ارثى بود و طبیعتى نسبتا سرد و رطوبى داشت. در نتیجه همین سوء مزاج، چربى در ناحیه شکم او پیدا شده و شکم روز به روز برآمدهتر و بزرگتر مىشد. روزى غفلتا دچار درد بسیار شدید و توانفرسائى گردید به قسمى که بسترى شد و هیچ قادر به حرکت نبود. در همین هنگام چشم راستش و متعاقب آن چشم چپش نابینا گردید به نحوى که تا مدتى هیچ چیز را نمىدید.
علت بیمارى را از فشار خون و آسیب عروقى در مغز و ته چشم تشخیص دادم. لذا دستور دادم زالو پشت گوشش گذاشتند و کپسول مرکب از صبر زرد و جوششیرین تجویز کردم تا لینت مزاج حاصل شده و توجه خون از مغز به پاها معطوف گردد.
پس از چند روز متخصص چشم به بالین بیمار آمد. در معاینه چشم پاره شدن شریان چشم و خونریزى را با افتالموسکپ تأئید کرد. در همین ایام سنگى نیز از کلیه بیمار کنده شده و در مجراى حالب گیر کرد که این خود مزید بر علت گردید. درد شدید او با تهوع همراه بود. این سنگ پس از تنقیه از شکر سرخ مرکب و با کمپرس آب گرم و استعمال بلادن و تزریق «پانتابون» و تدابیر دیگر به زحمت دفع گردید. این اتفاق غیر مترقّبه بر شدت مرض افزود و بیمار دچار سکته شد. چشمها تارتر گردیدند. حمله دیگرى نیز رخ داد که نسبتا سبک و خفیف بود. بیمار در آزمایش ذرهبینى ادرار اندکى آلبومین، مقدارى اسید اوریک و نیز به مقدار زیاد اکزالات دوشو داشت. معلوم شد جنس سنگ از نوع اکزالات دوشو مىباشد. در این وقت فشار خون هم به واسطه اضطراب و هیجان
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 170
قدرى بالا رفت.
درمان- براى دفع اسید اوریک که در بدن ایجاد دردهاى مختلفى را مىنماید، بنا به آزمایش و تجارب من، بهترین دارو آب ترب و آب شلغم است. ازاینرو دستور دادم مقدارى آب ترب در روز به ایشان بنوشانند. ضمنا «حب سیاه» را نیز براى حل و دفع اگزالات دوشو در بدن تجویز نمودم که روزى 20 تا 30 دانه بخورد. به علاوه غااوتى مرکب از مصطکى، سیاهدانه، زنیان، تخم کرفس، رازیانه و گلپر به او دادم تا رطوبت و سموم بدن را حل و دفع نموده و شکم را کوچک نماید.
به دستوراتى که مىدادم کاملا عمل مىنمودند. در نتیجه سنگهاى ریز و شن زیادى بهتدریج از مجراى ادرار دفع مىگردید. از نفخ معده و بزرگ شدن شکم ناشى از چربى و رطوبت جلوگیرى کامل به عمل آمد. ضمنا در اثر معطوف گردیدن خون از سر به قسمتهاى اسافل بدن، خونهائى که در اثر پاره شدن شریان ته چشم ایجاد شده بود و مانع دید بیمار گشته بود، بتدریج جذب شده و روز به روز دید او بیشتر مىگردید تا اینکه سرانجام خوب و به حال عادى و طبیعى درآمد و بعدها نیز نه تنها هیچ خللى در بینائى چشمهایش پدیدار نگردید بلکه حتى نسبت به اغلب همسالانش از قدرت بینائى بهترى برخوردار بود.
در حین معالجه، براى اصلاح کلیهها، شیره خنکهاى گرم گیاهى از قبیل تخم خربزه و مانند آن هم زیاد مىدادم، در نتیجه کلیهها سالم شدند و هیچگونه اثر بدى نیز از آن به جاى نماند. براى رفع حالات سوداوى و عصبى بیمار هم جوشاندههاى مناسب همانند سنبل الطیب و گل گاوزبان مىدادم. بیمار براى رفع رطوبت و جلوگیرى از چاقى و بزرگ شدن شکم غالبا از غااوت فوق الذکر مىخورد. یکى از فواید دیگر این غااوت این است که رافع فراموشى است. زیرا در واقع علت عمده فراموشى در انسان تجمع رطوبت در مغز مىباشد و این غااوت رطوبت مغز را برطرف و قوه حافظه را زیاد مىنماید. بیمار خود اظهار مىداشت که قبل از این واقعه دچار فراموشى شده بودم درحالىکه اینک رفع آن گردیده است. اگر مدتى غااوت را نخورم به تنبلى، فراموشى و سنگینى بدن دچار
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 171
مىشوم. مدتى پس از خوردن آن سبک و شاداب و فکرم روشن و حافظهام زیاد و به نسبت پیش چست و چالاک مىگردم و تندتر و بیشتر راه مىروم. قطر کمر او نسبت به سابق بیش از ده سانتیمتر کمتر شده بود.[1][2]
پاورقی
[1] ( 1)- باید دانست که داروهاى مذکور، نه تنها دفع سموم و رطوبت را از بدن مىنمایند بلکه در دفع گاز معده و روده و رفع سردى جهاز هاضمه و اتساع معده و روده نیز بىنظیر مىباشند. بدین جهت بود که پزشکان پیشین براى اصلاح معده و دستگاه گوارش از اینگونه داروها زیاد استفاده مىکردند. اما براى جلوگیرى از تولید چربى در شکم و رفع بزرگ شدن آن چیزى ننوشتهاند.
با آنکه مطالعات زیاد در کتب و نوشتههاى قدما نمودهام در هیچ جا در مورد کوچک شدن شکم با استفاده از این داروها برنخوردم و این را تصادفا خود مریض به من گفته بود که در اثر پیروى از دستور شما شکم من کوچک شده و مثل این است که چربى آن آب مىشود. من نیز از آن هنگام به این امر توجه کردم و در بیماران دیگر موضوع را تحت آزمایش قرار دادم که نتایج آن همواره رضایتبخش درآمد.
پزشک معالج باید ترکیب غااوت را هرچند یک بار عوض کند تا طبیعت بیمار بدان خو نگیرد. باید گاهى آن را تبدیل به حب یا معاجین نماید. مثلا باید چند روزى حبى مرکب از مصطکى، کندر و شاهدانه را به بیمار دهد که هم در تقویت اعصاب و رفع سستى آن بسیار مؤثر است و هم دفع رطوبت و سموم را از بدن مىنماید. ضمنا در رفع اورام روده و مجارى ادرار و غیره فایدت زیاد دارد. این دارو غالبا بهبود بسیار بخشیده و یا بهطور کلى رفع عارضه را مىنماید. این حب اکثرا رفع سیلان منى را نموده و در طبائع سرد از سرعت انزال جلوگیرى مىکند. در زنان نیز رفع سیلان ابیض مىنماید. این دارو همچنین در وجع معده و روده بلغمى بسیار مفید و مؤثر است.
حب دیگر، حبى است مرکب از مقل ازرق 2، مرمکى 1 و پوست هلیله زرد( روزى 10 تا 30 دانه) این دارو خواص بسیار داشته و تعداد زیادى از عوارض به اصطلاح« بادباسور» از قبیل پیدایش قند در بدن و عوارض حاصله از آن، ورم مزمن روده و اوجاع مفاصل را جوابگو بوده و دفع رطوبت بدن را مىنماید.
از این دارو مىتوان براى درمان هرگونه بیمارى فرضى که علت آن معلوم نباشد بهره گرفت زیرا بسیارى از سموم بدن را از راه روده و ادرار دفع کرده و در امراض مجارى ادرار که از سردى باشد فایده مىرساند. این حب نه تنها سنگ و شن را حل و دفع مىنماید بلکه ضدعفونىکننده خوبى است و چرک را خشک مىکند و ضمنا مصلح و ترمیمکننده هم مىباشد و مواد لزجى را که در پارهاى از مراکز مغز جمع مىشوند و ایجاد بیمارىهاى قند و مانند آن مىنمایند را برطرف مىسازد. البته در این مواقع پزشک معالج باید عصارهها و شیره خنکهاى لازم را نیز برحسب نیاز و توافق مزاج به بیمار دهد.
همچنین روزى یک مثقال و حتى بیش از آن قند رون تجویز کند که هم ملین است و هم دافع رطوبت و سموم از بدن. ضمنا مانع چاقى و بزرگ شدن شکم و ایجاد چربى در آن مىگردد. اقسام دیگر سقزها و-- صمغها هریک کموبیش همین اثرات را دارند. بهعلاوه همه آنها در درمان برونشیت مزمن که یکى از عوارض سوء مزاج ارثى است به تفاوت مفید و مؤثرند.
باید دانست که در برونشیت مزمن، اصلاح روده، کلیهها و کبد در درجه نخست درمان و پس از آن استفاده از داروهاى سینه قرار دارند.
از آنجا که طبائع انسانها مختلف است یک دارو نیز در همهکس به یک نوع اثر نمىکند. آنچه که در این بخش نوشتم مربوط به اشخاصى است که مزاجشان رطوبى بوده و جگر آنها گرم و حرارتى نباشد.
اینگونه بیماران اگر جگر گرم داشته باشند تحمل این داروها را نمىنمایند زیرا چنین داروهائى ایجاد تحریک در کبد آنها نموده و در نتیجه به تفاوت دچار خشکى دهان، کلافکى و بیخوابى و مانند آن مىشوند. در این صورت لازم است دارندگان طبیعت گرم موقتا از استعمال این داروهاى گرم خوددارى ورزند و از داروهاى مبرّد و موافق مزاج و کبد همانند تخم خیار و خرفه و خنکىهاى مناسب دیگر استفاده نمایند تا رفع حالات مذکور در آنها بشود، بعدا از داروهاى یاد شده براى منظور فوق بهره جویند. ضمنا داروهاى مبرد و مناسب براى کبد را هم به کار برند تا تعادل در طبیعت آنها حاصل شود.
البته در این مورد نیز مانند مورد« طبیعت رطوبى و جگر سرد.» نتیجه امر به زودى حاصل نمىگردد بلکه این امر تدریجى و دیرتر رخ خواهد داد.
بیمارانى که طبیعتى سرد و مرطوب دارند چنانچه ذکر شد باید غااوتى مرکب از سیاهدانه، زنیان، زیره سبز، تخم کرفس و مصطکى را مورد استفاده قرار دهند و یا انغوزه و سگبینج و امثال آن را مصرف کنند.
براى تقویت معده و رفع خستگى و سستى بدن و کمى اشتها لازم است معجون ازاراقى به بیمار دهند تا ایجاد تحریک در اعمال بدن و غدد داخلى کرده و ترشح را بیشتر نماید و رفع فرسودگى و اختلالات دیگر کند.
بسیار اتفاق مىافتد که بیمار مبتلا به سنگ کلیه مىباشد و احساس دردهاى گوناگون در نقاط مختلف بدن مىکنند. حتى برخى از این قبیل بیماران رنگ بدنشان تار و خفه مىنماید و همانند آن مىشوند که آنها را دود داده باشند. در آزمایش ادرار به مقدار کم از چند سانتىگرم تا چند گرم آلبومین دارند، بدون آنکه اندک آثارى از خیز و نفخ در بدن آنها پدید آمده باشد. همچنین در امتحان ذرهبینى اگزالات دوشو به مقدار زیاد دیده مىشود که گاهى با اوراتها و اسید اوریک همراه مىباشد.
بسیارى از این بیماران سالهاى دراز رنج بردهاند. در ایران و اروپا نیز متخصصان فن به درمان پرداختهاند ولى از معالجات مزاجى نتیجهاى نبردهاند. برخى از آنها که سنگ کلیه داشتند با عمل جراحى آن را خارج کرده و همهگونه درمان مزاجى نیز نمودهاند با همه اینها باز سنگ در کلیه آنان دوباره تولید شده است.-- بعضى از این بیماران رنگ بدنشان همچنان کدر و تیره مىماند و با آن معالجات به رنگ روشن و طبیعى درنمىآمد زیرا داروهائى که امروزه براى دفع سنگ کلیه و امثال آن استعمال مىشود هنوز بدانگونه که باید قادر نیستند سنگ اگزالات دوشو را در کلیه و بدن بطور کلى حل و دفع کنند و خون را صاف نمایند.
بسیارى از این قبیل مرضى از رنج زیاده از حد، عصبى و مالیخولیائى مىشوند و از زندگى ناامید مىگردند. پیوسته مىنالند و از شدت ناراحتى ناامید مىگردند. پیوسته مىنالند و از ناراحتى مىگریند.
اغلب دچار فشار خون و تصلّب کلیه بوده و به اورمى نیز مبتلاء مىباشند.
در معالجه اینگونه بیماران وقتى کامیاب و موفق مىشویم که درست به طبیعت آنان پى برده و داروى موافق طبع آنها را تجویز نمائیم تا به محظورات برنخوریم. به روش و تجربه اینجانب اغلب این بیمارانى را که طبیعت گرم و یا جگر گرم داشتند و تحمل داروها را به درستى نمىنمودند عصاره تخم خیار، تخم خرفه، تخم گشنیز و تخم هندوانه مىدادم و یا مبرداتى مانند لیمو، هلو، آلو، خیار، تخم خرفه، تخم گشنیز و تخم هندوانه مىدادم و نیز مبرداتى مانند لیمو، هلو، آلو، خیار، هندوانه، کاهو، کاسنى، شیرخشت، عرق بید، پوست بید و یا ماست و دوغ گاوى تجویز مىکردم تا طبیعت بیمار را کاملا سرد کند به نحوى که سردى در بدن غلبه نماید. آنگاه غااوتى مرکب از: سیاهدانه، تخم کرفس، رازیانه، زیره سبز و زینان را با شکر آمیخته به بیمار مىدادم به قسمى که تعادل در او حاصل شود. در این وقت اگر باز آثار غلبه« گرمى» یعنى اندک خشکى دهان، خفگى، کلافگى، یبوست و کمخوابى پدیدار مىشد براى رفع آن و حصول تعادل لازم مىسپردم که یک قاشق سوپخورى اسپرزه را پاک کرده در یک استکان آب سرد ریخته و روزها آن را بدون جویدن بلع نمایند.
پس از چندى دستور مىدادم که مدفوع بیمار را در لگنى ریخته آب بر آن ریزند و با چوب آن را هم زنند سپس لگن را آهسته و با ملایمت کج کنند تا قسمت رقیق روى آن خارج شود. باز این عمل را چندین بار تکرار نمایند تا دیگر چیزى از مدفوع در لگن نماند. چنانچه در پایان شن و سنگریزههائى در ظرف باقى ماند مسلما از روده، معده و کبد است که کنده شده و با مدفوع خارج گردیده است. با آزمایش این شنها نوع آنها مشخص مىگردید.
توضیح آنکه گاه« ماده» این شنها متوجه سطح بدن و جلد شده و در بدن و زیر جلد تولید برجستگىهائى مىکنند که بنامTophus مشهور است و غالبا در لاله گوش هم پیدا مىشوند.
گاه این مواد از راه پوست به شکل اگزما و امثال آن پوست را شکافته و خارج مىگردند. برخى مواقع در روى بندها و زیر ناخنها ترشحى شبیه ماده آهگى همچون پیه گداخته مىشود که در مجاورت هوا منعقد و متحجّر شده، تشکیل لولههاى آهکى را مىدهد. بعضى اوقات در پارهاى از نقاط بدن تجمع کرده-- و تشکیل برجستگى و گلولههائى را مىدهند. دیده شده است که برخى از این بیماران دچار سنگ هر دو کلیه و نیز سنگ کبد و جهاز هاضمه وTophus و برجستگىهائى در بدن و مفاصل و اگزما شده، فشار خون و کمى آلبومین هم داشتهاند و با پیروى از همین دستورات یعنى خوردن حب سیاه، غااوت و شیره خنکهاى مناسب، پوسته درونى سنگدان مرغ، خاکشیر، تخم کتان، کنجد، آب ترب و مانند آن بهبود یافتهاند. البته با مداواى نسبتا طولانى.
ممکنست بعضى از بیماران تحمل برخى از این داروها را ننمایند. در این صورت لازم است هریک از داروها را جداگانه بدهند تا آنهائى که با طبیعت بیمار ناسازگارند معلوم و از نسخه حذف گردند.
متأسفانه چون امروزه، به علت تجدّدخواهى اینگونه داروها را حقیر مىشمرند لازم است از آنها به شکل قرص، حب و معجون استفاده شود تا بیماران از ترکیب آن آگاه نشوند و ضمنا اثر معجزهآساى آن را ببینند. بدیهى است با مداومت درمان پس از مدتى رنگ تار و خفهشان روشن و پوست خشک و خشن آنان چرب و نرم و لطیف و بدن خشکیدهشان فربه و خوشمنظر خواهد گردید و مسلما بعدها عقیده کامل به این نوع داروها پیدا خواهند کرد. بهویژه این امر در مورد آنهائى که مدتها در کشورهاى مختلف به درمان بىنتیجه پرداختهاند مؤثر واقع شده و بیشتر معتقد بدان خواهند شد.
باز یادآور مىشوم که اینگونه بیماران به واسطه سوء مزاج و ساختمان ناتوان بدنى خود دوباره دچار این بیمارى خواهند شد. زیرا کبد آنان بدانگونه که باید توانا نمىشود تا بعدها هم بتواند مواد غذائى را کاملا تغییر و تبدیل و استحاله نماید. ازاینرو باید توجه داشت که سنگ باز در کلیه و نقاط دیگر بدن ایجاد خواهد گردید. بنابراین لازمست که هرچند یکبار براى پیشگیرى از بروز آن مدتى از این داروها خورده شده و طبق دستور رفتار کنند.
چنانچه این قبیل بیماران لاغر و نحیف باشند و نیاز به تأمین چربى در بدن آنها باشد مىتوانند همه روزه مقدارى خاکشیر بخورند که هم دفع سودا و تصفیه خون مىکند و هم رودهها را نرم مىنماید و خواص بسیارى دارد که در جاى خود قبلا نوشتهام. خاکشیر بهویژه در دوالى و خونریزى ورید مؤثر است و رفع این عارضه را مىکند.
[2] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 239 /
داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
داستان حجامت امام علیه السلام توسّط طبیب مسیحى
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 239 /
داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
طبیبى نصرانى و شاگرد بخت یشوع طبیب متوکّل که بیشتر از صد سال عمر داشت گوید: متوکّل جهت حجامت بیشتر مرا نزد خود مىبرد روزى حسن بن على (امام عسکرى علیه السلام) از متوکّل خواسته بود که مخصوصترین فردى که حجامت از تو مىگیرد را براى من بفرست، متوکّل مرا خواست و گفت: ابن الرضا کسى را خواسته که از وى حجامت کند، برو نزد او و بدان او امروز از هر آنکه زیر آسمان است اعلم و داناتر است و مواظب باش به آنچه امر مىکند اعتراض نکنى.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 239 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
طبق دستور متوکّل رفتم حضور آن حضرت، فرمود: در آن حجره بنشین تا ترا بخواهم، طبیب نصرانى گوید: آن وقتى که در نظر من براى حجامت مناسب بود گذشت و در غیر وقتش مرا خواست و طشتى آوردند و من اکحل (رگ مژگان) را حجامت کردم، بسیار خون آمد، بعد فرمود: خون را قطع کن، بستم تا عصر ماندم بعد مرا خواست و فرمود: خون را به جریان بینداز و در طشتى باز خون پر شد، باز امر به قطع خون کرد و بستم جلوى خون را، باز امر فرمود: برو در حجره بخواب، خوابیدم، پس از طلوع خورشید مرا خواست، باز در طشت آن قدر خون ریخته شد تا آنکه خون مانند شیر جارى شد، و فرمود: برایم یک پارچه لباس و پنجاه دینار طلا آوردند و عذر خواهى نمود و فرمود: برو، گفتم: آقا به من امرى بفرمائید، فرمود: رفاقت کسى را که در دیر عاقول
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 240 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
نزد بختیشوع آمدم جریان خون را به وى گفتم و بختیشوع به فکر فرو رفت و سه روز و سه شب مشغول جستجوى چنین حجامت از کتابها بودیم، بعد بختیشوع گفت: اکنون اعلم از راهب دیر عاقول کسى را در طبّ نمىدانم، نزد او برو و این جریان را بگو.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 240 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
بختیشوع گفت: مسیح را؟! گفت مثل او را، چون این حجامت را جز مسیح کسى نکرده و این در علامات و نشانهها همانند اوست، سپس راهب برگشت و تا روزى که مُرد در خدمت امام ماند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 240 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
یکى از حجامتگران مسیحى نقل کرده که: ابا محمّد (امام عسکرى علیه السلام) روزى وقت ظهر مرا خواست و رگى از بدنش گرفت و فرمود: از این رگ حجامت کن، من حجامت کردم، فرمود: بنشین، نشستم، باز شب فرمود: خون را از همان رگ جارى ساز، خون را به جریان انداختم و باز نصف شب از همان رگ دستور داد خون جارى ساختم که در آخر مانند نمک خون سفید آمد، دستور داد بگیر، گرفتم.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 241 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
زراره گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم: گفت پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: حجامت در سر از هر درد شفاست مگر سام (مرگ).
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 241 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
رسول خدا صلى الله علیه و آله در یک حدیث سه محل را از بدن براى حجامت معیّن فرمود: مقدّمه (سر)، نافعه (دو کتف- شانه) و مغیثه میان دو ورک (رانها). باز رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 241 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
«الحجامة فى الرأس هى المغیثة». یعنى حجامت در سر نافع است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 241 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
امام فرمود: حجامت در سر از هفت مرض شفاست: دیوانگى، برص، جذام، برص، نعاس (چرت زدن)، درد دندان، تاریکى چشم و سر درد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 241 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
امام باز فرمود: حجامت عقل را مىفزاید و به حافظه قوّت حفظ مىدهد و فرمود:
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 241 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت در نقره باعث نسیان است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 241 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
باز امام فرمود: حجامت در مغیثه (دو رگ ران)، بر دیوانگى، جذام، برص، آکله (خوره) و درد دندان خوب است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
روز چهارشنبه به حمّام بروید و روز پنجشنبه حجامت کنید و روز جمعه عطر بزنید.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اگر در چیزى شفا هست در شرطه حجامت و در شربت عسل است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
باز رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چه خوب است عید حجامت که به چشم روشنائى مىدهد و درد را مىبرد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
امام صادق علیه السلام فرمود: طبّ عرب با پنج چیز است: شرطه حجامت، حقنه (اماله)، قى و سعوط (بینى کشیدن) و حمّام و آخر دارو کى (داغ نهادن با آتش) است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
پیغمبر صلى الله علیه و آله خدا شکایتى از مرضى نکرد مگر این که چارهاش در حجامت بود.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
یعنى وقتى که خون به هیجان آمد حجامت کنید، چون خون وقتى به تردّد و هیجان آمد صاحبش را مىکشد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت از پا، نافع: درد کبد (امام صادق علیه السلام).
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت از پاها میان پاشنه و روى پا سه مرتبه، نافع: حکّه.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت از پاى راست و خوراک دو درهم روغن شیرین با آب کشک، نافع: جرب.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت با سرمه، نافع: جرب و حرارت.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت در سر، نافع: هر درد غیر از مرگ.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت در سر، نافع: دیوانگى، جذام، برص، چرت زدن، درد دندان، تاریکى چشم و سر درد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 242 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت در دو رگ ران، نافع: دیوانگى، جذام، برص، خوره و درد دندان.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 243 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت، نافع: به هیجان آمدن خون.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 243 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت بهترین مداواست (رسول اکرم صلى الله علیه و آله.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 243 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت در سر، نافع: سر درد (عمل از رسول اکرم صلى الله علیه و آله).
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 243 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت از مهره از پنج درد شفاست که یکى از آنها جذام مىباشد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج6 / 243 / داستان حجامت امام علیه السلام توسط طبیب مسیحى ..... ص : 239
حجامت، نافع: مسمومیّت (عمل از رسول اکرم صلى الله علیه و آله، الطّب النّبوى، ص 76).
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج2 ؛ ص26
روزه و امساک باعث سوختن فضولات بدن و اعضاء و احشاء گردیده و در نتیجه
فعالیت نوین سلولهاى بدن را موجب مىشود. بسیارى از بیماریهاى صعب العلاج
که در برابر هر دارو و درمانى پایدارى مىکنند در برابر روزه تسلیم شده و از بین
مىروند.
«تدبیر لطیف» اصطلاحا به معناى کم خوردن بجاى فصد کردن است.
زیرا بدل مایتحلل از غذا به عروق باز نیامده، نتیجتا خون کمتر تولید شده
ودیگر نیازى به فصد حاصلنخواهد گردید. بهمین جهت آنان که به اورمى و
فشارخون دچارند اگر زیاد تشنگى
کشند خونشان غلیظ و مقدار اورهشان زیاد خواهد شد. در اینگونه افراد بهتر
آنست که در تابستان روزه نگیرند و در عوض در فصل زمستان به این امر
بپردازند که براى مزاجشان بسیار مفید خواهد بود.
بدنى را که نیاز به استفراغ بلغم داشته باشد بجاى استفراغ مىتوان روزه
و گرسنگى داد. زیرا گرسنگى خود طبیعت بلغم را مىپزاند و خون را رقیق
نمودهو تحلیل مىبرد. در اینجا باید غذاهاى «معتدل» متمایل به «گرمى»
مورد استفاده قرار داد و از «سردىها» دورى جست.
نگارنده شخص ثروتمندى را مىشناسم که ضعیف المزاج و لاغر
و نسبتا ناتوان بود.
او سالها در اروپا بسر برده و نزد متخصصان آنجا تحت معالجه قرار داشت.
هیچ سودى از معالجات خود نبرد. در ایران بواسطه وقوع حادثهاى مدت سه روز
غذائى نخورد نتیجه آن، رفع حالات قبلى او بود. بعدا بطور متناسبى افزایش وزن
پیدا کرد و سلامت خود را بازیافت.
معلوم شد در این سه روز بدن فرصتى یافت تا پادزهرى ترشح نموده و آن سموم
و موادى را که باعث ضعف و لاغرى او شده بودند خنثى و برطرف سازد. این اثر را
پیشینیان از روى تجربه یافته بودند،
ازاینرو بود که روزه را داروى بسیارى از بیماریها مىدانستند و دیانت اسلام نیز آن را واجب شمرده است. البته این دستور هم داده شده که در موارد خطرزا و زیانآور استفاده از روزه جایز نبوده بلکه حرام مىباشد.[1]
[1] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج1 ؛ ص8
مطالعه کتاب راز درمان" و مصاحبه با بیماران و اطرافیان دکتر احمدیه نشان مىدهد که استاد بیماران خود را به سبک طبى جدید درمان مىنمود و در موارد لزوم همگام با استفاده از داروهاى جدید شیمیایى داروى گیاهى نیز بکار مىبرد تا بهبود بیمار را تسریع نماید. ولى وقتىکه مىدید بیمار از روشهاى جدید که توسط او و همکارانش بکار برده مىشد نتیجهاى نمىگیرد و داروهاى جدید عدم کارآئى خود را نشان مىدادند بطور کامل از طب قدیم استفاده مىنمود. بااینحال بدون اعمال هرگونه تعصبى ضمن درمان با گیاهان دارویى هروقت لازم مىشد داروهاى مدرن شیمیایى را در جریان بیمارى یا در دوران نقاهت و یا براى جلوگیرى از عود بیمارى بکار مىگرفت. استفاده از آزمایشگاهها به منظور آزمایشات پاراکلینیکى و مشاوره با پزشکان متخصص رشتههاى مختلف پزشکى همه جا در این کتاب بچشم مىخورد و نشاندهنده آنست که خواست دکتر احمدیه درمان بیماران و کاستن از درد و رنج آنان بود و در این راه، روش جدید یا سبک قدیم مطرح نبوده است. نکته جالب آنکه در بسیارى از موارد قبل از شروع به درمان به سبک قدما، همانند آخرین روشهاى طبى معمول بیماران را براى آزمایش خون، ادرار، مایع نخاع و غیره و یا رادیوگرافى از قسمتهاى مورد نظر به آزمایشگاه مىفرستاد و در جریان درمان با روش قدیم نیز با آزمایشهاى مکرر مسیر بیمارى و بهبودپذیرى یا عدم تاثیر دارو را مورد بررسى قرار مىداد. حتى پیش از بهبود با داروهاى گیاهى و روش قدما آزمایشات تکرار مىشد تا اطمینان کامل از بهبود بیمار حاصل
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 9
آید.
همکاران محترم بویژه پزشکان جوانى که این کتاب را مطالعه مىنمایند باید توجه داشته باشند که اغلب داروهاى شیمیایى این کتاب مربوط به سالهاى قبل از 1330 مىباشد و امروزه داروهاى جدیدترى جایگزین آن شده و داروهاى شیمیایى بکار رفته در آن زمان شاید امروزه مورد استفاده چندانى قرار نگیرد. ولى عین نوشتههاى دکتر احمدیه در این کتاب آورده شده تا هم اطباى امروز به مشکلات درمان در آن روزگار پى ببرند و هم رعایت امانت شده باشد. بدیهى است اگر همکاران گرامى روشهاى طبى موجود در این کتاب را مفید بدانند مىتوانند در موارد لزوم آن را توام با داروهاى شیمیایى رایج کنونى مورد استفاده قرار دهند.
دکتر فرامرز گودرزى 1/ 4/ 62
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 10
در سال 1343، برنامههائى هفتگى زیر عنوان" یادداشتهاى یک استاد" از رادیو ایران پخش مىشد. سرگذشت زیر بنویسندگى استاد محترم آقاى دکتر نجمآبادى و اجراى معظم له و دو تن از گویندگان رادیو، یکى از برنامههاى مزبور است که در تاریخ 24/ 6/ 42 از رادیو ایران پخش گردیده است.[1]
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
شایسته است معلمان
و آزمایشگران این قوانین موضوعه و نظرات تجربى قدما
، به ویژه ابو على سینا را به هنگام پرسش و آزمایش از کودکان به خاطر آورند و
متوجه این نکته باشند، زیرا بسیارى از کودکان و نوجوانان
ساعى و کارى هستندمنتهى در موقع برگزارى امتحان و طرح سؤالات
ناگهان دچار چنین عارضه اى
مىشوند. بنابراین حقا اینها را نباید افرادى تنبل و کمکار دانست، بلکه باید
به سابقه آنها توجه نمود تا حقیقت روشن گردد. اینگونه اطفال را نباید از
حقشان محروم ساخت. مردود نمودن آنان منصفانه نیست. علم پزشکى
این امر را معلول علتى مىداند که موقتا عارض شده و به زودى برطرف خواهد شد.
از سوى دیگر اولیاى اطفال نیز باید به طبیعت بچههاى خود و اثرات اغذیه گوناگون
در روحیه و حافظه آنان توجه داشته باشند. خود محصلین هم باید متوجه این
امر گردیده
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 234
و بدانند که غذاهاى مختلف هریک اثر مخصوصى در ترشحات غدد درونى و
اعمال بدنى دارند. پزشکان متقدّم طى هزاران سال با آزمایشها و تجربیات
خود به این مهم پى برده و جاى تردیدى باقى نگذاشته اند.
توصیه آنان به دارندگان طبائع مختلف به شرح زیر مىباشد:
1- اشخاصى که طبیعتى «سرد و تر» و مزاج بلغمى دارند باید از خوردن
غذاهاى «سرد و رطوبى» خوددارى ورزند و به هنگام برگزارى امتحان
یا سخنرانى و برنامههاى مشابه دیگر، قبلا چند روزى بهطور متوالى،
روزانه یک تا دو مثقال اسطوخودوس را دم کرده و بنوشند. این جوشانده
دماغ را گرم و بدن را به حال اعتدال درآورده، حزن و اندوه و کدورت را از مغز
مىزداید و پاک مىکند. از همین رو است که آن را «جاروب دماغ» نوشتهاند،
زیرا رطوبت مغز را زایل و کدورت را باطل ساخته سبب نشاط و گشادگى
در شخص شده، قوه حافظه را افزایش داده، ذهن را روشن و دفع سودا مىنماید.
2- اشخاصى که طبیعتى «سرد و خشک» و مزاج سوداوى دارند زیاد خودخور،
عصبى و بدبین هستند به اندک ناملایمتى افسرده و غمگین مىشوند. تاب
و تحمل آنان کم است. ازاینرو مایل به گوشهگیرى و گریز از اجتماع مىباشند.
علت این امر آن است که ماده سودا در اثر بروز پیشآمدهائى نامناسب
که تحریک و هیجان را به دنبال داشته باشند متوجه مغز شده برخى از مراکز
دماغى را همچون پردهاى مىپوشاند و روح را همانند روزى که به شب بدل
شود تیره و تار مىسازد. این تاریکى موجب بروز تردید، حزن، اندوه، خیالات
بد و انواع بیماریهاى عصبى مىگردد که شدت و ضعف داشته و حتى گاه سبب
جنون و خودکشى مىشود. اینگونه افراد در هنگام وقوع هر پیشآمدى تعادل
خود را زود از دست مىدهند. دستپاچه مىشوند و دچار ترس، وحشت،
لکنت زبان، لرزه، رعشه، هیجان و تپش قلب و عوارض دیگر مىگردند.
در این موقع است که آنچه را مىدانند نمىتوانند به درستى به یاد آورند.
به علاوه مطلب را هم نمىتوانند بدانگونه که مىدانند و شاید و باید ادا کنند.
حتى در نوشتن هم دچار اشتباه شده، موقتا املاى لغات را از یاد برده
و کلمات را غلط بر روى کاغذ مىآورند.
در چنین وضعیتى چنانچه والدین، معلمین و ممتحنین متوجه حال
طفل شده،
قدرى با او به ملایمت و روى گشاده صحبت کنند و قدرى او را بخندانند تعادل
خود را بازیافته و از عهده امتحان به خوبى برخواهد آمد.
انجیر و کشمش
به لحاظ اینکه طبعى گرم و تر داشته و مقوى مغز و اعصاب و دافع سودا
و خشم مىباشند خوردنشان در طبائع سوداوى بهویژه در فصل زمستان
بسیار سازگارى خواهند داشت. لازم است اینگونه افراد گهگاهى نیز دمکرده
سنبل الطیب، گل گاوزبان و لیموعمانى را مانند چاى بنوشند
که بسیار برایشان مفید خواهد بود.
3- اشخاصى که طبیعتى «گرم و خشک» و مزاج صفراوى دارند غالبا صفرا،
بهطور نامحسوس، در بدنشان پراکنده شده و موجب خشکى، یبوست
و اختلال بعضى از اعضاى بدن مىشود. گاهى پارهاى از نقاط بدن خشکتر
و کمآبتر از نقاط دیگر بدن شده و یا آنکه تغییراتى در آن نقاط رخ مىدهد. مثلا
پاشنه پا زبر و خشن شده و ایجاد پینه و ترکهائى مىنماید که به «شقاق»
معروفست و یا آنکه در ناحیه سر تولید برجستگىهائى شاخ مانند مىکند که
به نام «شاخ» شناخته مىشود و یا سبب بروز انواع اگزما مىگردد. برخى اوقات
بخار صفرا سراسر بدن را فراگرفته، شخص را لاغر و نحیف مىسازد در این
حالت عوارضى شبیه بیمارى سل بروز مىکند که با صرف مبرّدات مناسب
رفع آن خواهد شد. همچنین این بخار مىتواند متوجه استخوانها شده،
آنها را پوک و شکننده سازد و یا اعضاى تناسل انسان را دچار ضعف و ناتوانى کند.
بخار صفرا در سر سبب سرگیجه، دوار، صداى گوش، جنون و ... مىشود
و بهطور کلى در هریک از اعضاء و احشاء بدن آثار و نشانههائى برجاى مىگذارد.
غذاهائى که طبیعتى «گرم» دارند سبب تحریک کبد و کیسه صفرا شده در
نتیجه موجب تبخیر مقدارى از صفرا مىگردند و آن را در بدن پراکنده ساخته،
سبب عطش، خشکى دهان، احساس گرمى و کلافگى، اضطراب و هیجان
و مانند آن در بدن مىشوند و تعادل بدن را با ایجاد اختلال به هم مىزنند. در این
هنگام شخص تمایل زیادى به خوردن ترشى و غذاهاى خنک پیدا کرده
و از خوردن اینگونه غذاها احساس آسایش، راحتى و
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 236
نشاط در خود مىنماید.
اگر چنین افرادى در معرض تابش خورشید و یا در نقاط گرم مانند حمام گرم
قرار گیرند احساس عطش، بىتابى و کلافگى به آنها دست مىدهد زیرا بدن
آنان گرم شده و مقدارى از صفراى بدن تبخیر و در بدن پراکنده مىگردد و
همانطور که گفته شد این امر باعث به همخوردگى تعادل سلامت شخص مىشود.
وقوع ناملایمات و پیشآمدهاى نامناسب، ترس از امتحان و غیره باز سبب
پخش بخار صفرا در بدن شده و فرد را دچار حالت خفگى و گیجى مىکند.
گاه به همین علت شخص غضبناک و پرخاشجو مىگردد ولى این حالت زود فرومىنشیند. به عکس سوداوى مزاجها که اگر خشمناک شوند دیرتر آرامش
مىیابند.
دارندگان طبیعت صفراوى به هنگام محاوره و یا برگزارى امتحانات زود از جا در
مىروند. زیرا اصولا فکر و خیال امتحان و طرح مطلب بدن آنها را گرم کرده و بخار
صفرا را انتشار و مغز را تحریک و قوه حافظه را مختل مىسازد. گاه مرکز حافظه
را به درجات خشک مىکند، که این امر موجب بروز فراموشى در شخص مىشود.
در اینجا بینى خشک و سر سبک است. با خوردن غذاهاى «سرد و تر»
مانند ماست، خیار، کاهو، آلو و امثال آن شخص بهبودى به دست خواهد آورد.
حالات اینگونه کودکان و افراد بهطور کلى باید پیش از برگزارى امتحانات و مصاحبات
مورد بررسى قرار داده شده و با اغذیه مناسب و مبرّدات لازم وضعیت
روحى آنان را به حال اعتدال درآورد.
یکى از داروهاى خوبى که در این مورد ابو على سینا سفارش کرده است
دمکرده بنفشه 1 ل و لیموعمانى 2 دانه است.
4- اشخاصى که طبیعتى گرم و تر و مزاج دموى دارند کسانى هستند که خون
در بدن آنها بیش از حد معمول تولید مىشود. اینگونه افراد رنگى سرخ دارند.
غالبا سرشان سنگین و خشک است. حواس کند و معمولا کسل مىباشند
به همین علت خمیازه بسیار مىکشند. گاه از بن دندانها یا نقاط دیگر بدن آنان
خون جارى مىشود. اکثرا، در اثر
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 237
هیجان و پیشآمدهاى ناموافق توجه خون به مغزشان بیشتر مىگردد.
ازاینرو کندى حواس و درک در آنان پدیدار گشته و گاهى این امر منجر به
سکته مىشود.
اینگونه افراد باید رعایت حفظ سلامت را نموده، در صرف خوراک امساک
ورزند و لینت مزاج را مرتب کنند. بهترین دارو در اینجا خوردن صبر زرد بهقدر
یک حب در روز مىباشد که خون را از مغز رانده و به سمت اسافل بدن مىکشد.
همچنین مبرّدات «سرد و خشک» همانند آبغوره، سماق و زرشک بسیار مفید
در حال آنان خواهد بود.
یادآور مىگردد کبدهائى که بهطور ارثى ضعیف بوده و یا به جهاتى ناتوان شوند
نمىتوانند همه مواد غذایى را تبدیل به اخلاط (خون، صفرا، سودا و بلغم) نمایند.
در این شرایط است که مقدارى از این اخلاط بهطور ناقص و ناتمام داخل
در خون شده، ولى قابلیت جذب در بدن را نداشته، به صورت سم ایجاد
بیماریهاى گوناگونى را مىنمایند.
اینجانب در کتاب «درمان روماتیسم، نقرس و سیاتیک» که تفسیرى است
بر بخشى از قانون ابو على سینا یک دوره قواعد پزشکى دیرین و ترکیبات
مختلف این چهار خلط و طرز شناسائى آنها و نیز راه درمان را عملا و به
صورتى ساده و روشن براى مبتدیان علم طب و علاقهمندان به آشنائى
با روش طب سنتى شرح دادهام که تصور مىکنم خوانندگان با مطالعه آن
دیگر نیازى به مراجعه کتابهاى قدیمى و مطالب پیچیده آن نداشته باشند.
دکتر عبد ا ... احمّدیه
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 238
مجله اطلاعات هفتگى سلسله مقالات و گزارشهائى در زمینه «سحر و جادو»
و نحوه معالجات سنتى در نقاط مختلف دنیا منتشر مىکرد. مرحوم
دکتر احمّدیه توضیح و پیشنهادى در خصوص موضوع مورد اشاره داده بودند
که با ذکر مقدمهاى در مجله مزبور به چاپ رسیده است.[1]
[1] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)
، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج1 ؛ ص66
طبائع و اثر خوراک و دارو
اغذیه و ادویه در طبائع گوناگون اثر بسیار در لینت، یبوست، اخلاق و روحیات افراد دارد. چنانچه برخى اظهار مىدارند که از خوردن مواد غذائى" گرم" مانند توت، خرما، دارچین، زنجبیل و انجیر دچار خشکى دهان، خفگى و گاهى سوزش و خارش و ناراحتى و یا یبوست مىشوند و در عوض با خوردن شیرخشت، لیمو، اسفناج، خیار، کدو، خرفه و امثال آن بهبود مىیابند. برخى نیز از خوردن اغذیه" مرطوب" چون ماست، خیار، اسفناج، کاهو و مانند آن سست و بیحال مىشوند و آب از دهانشان جارى مىگردد. شکم نفخ کرده و دچار یبوست مىشوند. ولى از خوردن" گرمىها" چون توت، خرما، انجیر، زیره، دارچین و زنجبیل و امثال آن رفع حالات مذکور در آنان مىگردد.
بدلایل فوق ملاحظه طبائع" گرم" و" سرد" در درمان و دستورهاى غذائى ضرورى مىباشد:
در طب سنتى قدما قائل به چهار طبع بودند:
" گرم و تر" (دموى)،" گرم و خشک (صفراوى)،" سرد و خشک" (سوداوى) و" سرد و تر" (بلغمى).
1- دموى مزاجها مىباید از غذاهاى" سرد اندکى مایل به خشکى" چون غوره، شاهتوت سنجد، تمر، گشنیز، نارنج، لیمو، پرتقال، نارنگى، گلابى و برنج استفاده نمایند.
2- صفراوى مزاجها مىباید غذاهاى" سرد و تر" همچون آلو، زردآلو، هندوانه، اسفناج، کدو، خیار، انار، شفتالو، کاهو، دوغ و ماست را مورد استفاده قرار دهند.
3- سوداوى مزاجها مىباید از غذاهائى که میل به" ترى و اندکى گرمى" دارند چون نخودآب، گوشت بره، گوشت مرغ فربه، تخممرغ، گندم، لوبیا، بادام شیرین، کشمش، انجیر، خربزه، کنگر، آلوشیرین، چغندر، شیر، فندق، شلغم، ترب، آب نارگیل استفاده کنند.
4- بلغمى مزاجها مىباید غذاهائى صرف نمایند که داراى طبعى" گرم و لطیف" باشد همچون نخود آب، آبگوشت، گوشت مرغ و کبوتر، پنیر، گردو، نارگیل، شنبلیله، سیر، دارچین، آویشن، رازیانج، مقل و بالنگو.[2]
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)
؛ ج3 ؛ ص232
اثرات بلغم در مغز
همان گونه که گفته شد قدما معتقد بودند توجه رطوبت و اثر سردى در مغز باعث سستى و تنبلى دماغ، کندى ذهن و قوه تفکر و فهم و حواس شده شخص را کودن و ابله مىنماید. هر قدر این رطوبت و بلغم در سر بیشتر جمع شود به همان نسبت فراموشى افزایش و تیزهوشى و قوه ادراک کمتر مىشود، تا آنکه شخص کلا فاقد هرگونه فهم و شعور مىگردد. در اینجا فراموشى با سنگینى سر و ترشحات بینى همراه است.
علاوه بر اینها توجه رطوبت به سر سبب سرگیجه، تشنج، سکته و صرع و مانند آن مىگردد که با برطرف ساختن رطوبت، رفع آن مىشود. بعضى از غذاها هستند که خوردن آنها ایجاد رطوبت و بلغم در بدن مىنمایند، بدین جهت آنها را غذاهاى «سرد و تر» نامند. مانند ماست، خیار، هندوانه، کاهو، آلو، اسفناج، نارنج، پرتقال، برنج، گوشت گاو، گوشت بز، گوشت خروس ...
اشخاصى که طبیعت معتدل دارند، با خوردن اینگونه خوراکها، طبیعتشان متمایل به سردى و ترى شده و اگر چند روزى پیوسته از این قبیل غذاها میل کنند حالت سستى،
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 233
تنبلى بدنى و ضعف قوه تفکر و تذکر در آنها پدیدار و دچار فراموشى مىشوند. این فراموشى با سنگینى سر و ترشح بینى همراه است. گاهى نیز به جهاتى رطوبت بدن یکباره به مغز رفته فراموشى آنى را موجب مىگردد.
به یاد دارم زمانى یکى از جراحان معروف ایرانى که شهرت بهسزائى دارد در یک کنفرانس پزشکى در زمینه رشته تخصصى خود سخنرانى مىکرد. او به علت کثرت عملیات تجربى و اطمینان به قوه حافظه خود لازم ندیده بود در مورد مطالب کنفرانس یادداشتى با خود داشته باشد. اتفاقا در میانه کنفرانس یکدفعه دچار فراموشى شد. اظهار تأسف کرد که ناگهان موضوع سخنرانى را از خاطر برده است و یادآور شد که امروز غذا ماست و برنج خورده است.
علت این حال آن بود که ماست و برنج در بدن او ایجاد رطوبت و سردى نموده و در هنگام سخنرانى به واسطه توجه و هیجان عصبى، رطوبت به مغز روى آورده و رابطه مراکز حافظه و تکلّم را کند و سپس قطع نموده است. همانند سکته دماغى، منتهى در اینجا رطوبت دور مراکز حافظه و تکلم را گرفته، مانع جریان ارتباطى بین آنها شده ولى خرابى ایجاد نکرده است.
شایسته است معلمان و آزمایشگران این قوانین موضوعه و نظرات تجربى قدما، به ویژه ابو على سینا را به هنگام پرسش و آزمایش از کودکان به خاطر آورند و متوجه این نکته باشند، زیرا بسیارى از کودکان و نوجوانان ساعى و کارى هستند منتهى در موقع برگزارى امتحان و طرح سؤالات ناگهان دچار چنین عارضهاى مىشوند. بنابراین حقا اینها را نباید افرادى تنبل و کمکار دانست، بلکه باید به سابقه آنها توجه نمود تا حقیقت روشن گردد. اینگونه اطفال را نباید از حقشان محروم ساخت. مردود نمودن آنان منصفانه نیست. علم پزشکى این امر را معلول علتى مىداند که موقتا عارض شده و به زودى برطرف خواهد شد.
از سوى دیگر اولیاى اطفال نیز باید به طبیعت بچههاى خود و اثرات اغذیه گوناگون در روحیه و حافظه آنان توجه داشته باشند. خود محصلین هم باید متوجه این امر گردیده
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 234
و بدانند که غذاهاى مختلف هریک اثر مخصوصى در ترشحات غدد درونى و اعمال بدنى دارند. پزشکان متقدّم طى هزاران سال با آزمایشها و تجربیات خود به این مهم پى برده و جاى تردیدى باقى نگذاشتهاند.
توصیه آنان به دارندگان طبائع مختلف
به شرح زیر مى باشد:
1- اشخاصى که طبیعتى «سرد و تر» و مزاج بلغمى دارند باید از خوردن غذاهاى «سرد و رطوبى» خوددارى ورزند و به هنگام برگزارى امتحان یا سخنرانى و برنامههاى مشابه دیگر، قبلا چند روزى بهطور متوالى، روزانه یک تا دو مثقال اسطوخودوس را دم کرده و بنوشند. این جوشانده دماغ را گرم و بدن را به حال اعتدال درآورده، حزن و اندوه و کدورت را از مغز مىزداید و پاک مىکند. از همین رو است که آن را «جاروب دماغ» نوشتهاند، زیرا رطوبت مغز را زایل و کدورت را باطل ساخته سبب نشاط و گشادگى در شخص شده، قوه حافظه را افزایش داده، ذهن را روشن و دفع سودا مىنماید.
2- اشخاصى که طبیعتى «سرد و خشک» و مزاج سوداوى دارند زیاد خودخور، عصبى و بدبین هستند به اندک ناملایمتى افسرده و غمگین مىشوند. تاب و تحمل آنان کم است. ازاینرو مایل به گوشهگیرى و گریز از اجتماع مىباشند. علت این امر آن است که ماده سودا در اثر بروز پیشآمدهائى نامناسب که تحریک و هیجان را به دنبال داشته باشند متوجه مغز شده برخى از مراکز دماغى را همچون پردهاى مىپوشاند و روح را همانند روزى که به شب بدل شود تیره و تار مىسازد. این تاریکى موجب بروز تردید، حزن، اندوه، خیالات بد و انواع بیماریهاى عصبى مىگردد که شدت و ضعف داشته و حتى گاه سبب جنون و خودکشى مىشود. اینگونه افراد در هنگام وقوع هر پیشآمدى تعادل خود را زود از دست مىدهند. دستپاچه مىشوند و دچار ترس، وحشت، لکنت زبان، لرزه، رعشه، هیجان و تپش قلب و عوارض دیگر مىگردند. در این موقع است که آنچه را مىدانند نمىتوانند به درستى به یاد آورند. به علاوه مطلب را هم نمىتوانند بدانگونه که مىدانند و شاید و باید ادا کنند. حتى در نوشتن هم دچار اشتباه شده، موقتا املاى لغات را از یاد برده و کلمات را غلط بر روى کاغذ مىآورند.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 235
در چنین وضعیتى چنانچه والدین، معلمین و ممتحنین متوجه حال طفل شده، قدرى با او به ملایمت و روى گشاده صحبت کنند و قدرى او را بخندانند تعادل خود را بازیافته و از عهده امتحان به خوبى برخواهد آمد. انجیر و کشمش به لحاظ اینکه طبعى گرم و تر داشته و مقوى مغز و اعصاب و دافع سودا و خشم مىباشند خوردنشان در طبائع سوداوى بهویژه در فصل زمستان بسیار سازگارى خواهند داشت. لازم است اینگونه افراد گهگاهى نیز دمکرده سنبل الطیب، گل گاوزبان و لیموعمانى را مانند چاى بنوشند که بسیار برایشان مفید خواهد بود.
3- اشخاصى که طبیعتى «گرم و خشک» و مزاج صفراوى دارند غالبا صفرا، بهطور نامحسوس، در بدنشان پراکنده شده و موجب خشکى، یبوست و اختلال بعضى از اعضاى بدن مىشود. گاهى پارهاى از نقاط بدن خشکتر و کمآبتر از نقاط دیگر بدن شده و یا آنکه تغییراتى در آن نقاط رخ مىدهد. مثلا پاشنه پا زبر و خشن شده و ایجاد پینه و ترکهائى مىنماید که به «شقاق» معروفست و یا آنکه در ناحیه سر تولید برجستگىهائى شاخ مانند مىکند که به نام «شاخ» شناخته مىشود و یا سبب بروز انواع اگزما مىگردد. برخى اوقات بخار صفرا سراسر بدن را فراگرفته، شخص را لاغر و نحیف مىسازد در این حالت عوارضى شبیه بیمارى سل بروز مىکند که با صرف مبرّدات مناسب رفع آن خواهد شد. همچنین این بخار مىتواند متوجه استخوانها شده، آنها را پوک و شکننده سازد و یا اعضاى تناسل انسان را دچار ضعف و ناتوانى کند.
بخار صفرا در سر سبب سرگیجه، دوار، صداى گوش، جنون و ... مىشود و بهطور کلى در هریک از اعضاء و احشاء بدن آثار و نشانههائى برجاى مىگذارد.
غذاهائى که طبیعتى «گرم» دارند سبب تحریک کبد و کیسه صفرا شده در نتیجه موجب تبخیر مقدارى از صفرا مىگردند و آن را در بدن پراکنده ساخته، سبب عطش، خشکى دهان، احساس گرمى و کلافگى، اضطراب و هیجان و مانند آن در بدن مىشوند و تعادل بدن را با ایجاد اختلال به هم مىزنند. در این هنگام شخص تمایل زیادى به خوردن ترشى و غذاهاى خنک پیدا کرده و از خوردن اینگونه غذاها احساس آسایش، راحتى و
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 236
نشاط در خود مىنماید.
اگر چنین افرادى در معرض تابش خورشید و یا در نقاط گرم مانند حمام گرم قرار گیرند احساس عطش، بىتابى و کلافگى به آنها دست مىدهد زیرا بدن آنان گرم شده و مقدارى از صفراى بدن تبخیر و در بدن پراکنده مىگردد و همانطور که گفته شد این امر باعث به همخوردگى تعادل سلامت شخص مىشود.
وقوع ناملایمات و پیشآمدهاى نامناسب، ترس از امتحان و غیره باز سبب پخش بخار صفرا در بدن شده و فرد را دچار حالت خفگى و گیجى مىکند. گاه به همین علت شخص غضبناک و پرخاشجو مىگردد ولى این حالت زود فرومىنشیند. به عکس سوداوى مزاجها که اگر خشمناک شوند دیرتر آرامش مىیابند.
دارندگان طبیعت صفراوى به هنگام محاوره و یا برگزارى امتحانات زود از جا در مىروند. زیرا اصولا فکر و خیال امتحان و طرح مطلب بدن آنها را گرم کرده و بخار صفرا را انتشار و مغز را تحریک و قوه حافظه را مختل مىسازد. گاه مرکز حافظه را به درجات خشک مىکند، که این امر موجب بروز فراموشى در شخص مىشود. در اینجا بینى خشک و سر سبک است. با خوردن غذاهاى «سرد و تر» مانند ماست، خیار، کاهو، آلو و امثال آن شخص بهبودى به دست خواهد آورد.
حالات اینگونه کودکان و افراد بهطور کلى باید پیش از برگزارى امتحانات و مصاحبات مورد بررسى قرار داده شده و با اغذیه مناسب و مبرّدات لازم وضعیت روحى آنان را به حال اعتدال درآورد.
یکى از داروهاى خوبى که در این مورد ابو على سینا سفارش کرده است دمکرده بنفشه 1 ل و لیموعمانى 2 دانه است.
4- اشخاصى که طبیعتى گرم و تر و مزاج دموى دارند کسانى هستند که خون در بدن آنها بیش از حد معمول تولید مىشود. اینگونه افراد رنگى سرخ دارند. غالبا سرشان سنگین و خشک است. حواس کند و معمولا کسل مىباشند به همین علت خمیازه بسیار مىکشند. گاه از بن دندانها یا نقاط دیگر بدن آنان خون جارى مىشود. اکثرا، در اثر
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 237
هیجان و پیشآمدهاى ناموافق توجه خون به مغزشان بیشتر مىگردد. ازاینرو کندى حواس و درک در آنان پدیدار گشته و گاهى این امر منجر به سکته مىشود.
اینگونه افراد باید رعایت حفظ سلامت را نموده، در صرف خوراک امساک ورزند و لینت مزاج را مرتب کنند. بهترین دارو در اینجا خوردن صبر زرد بهقدر یک حب در روز مىباشد که خون را از مغز رانده و به سمت اسافل بدن مىکشد. همچنین مبرّدات «سرد و خشک» همانند آبغوره، سماق و زرشک بسیار مفید در حال آنان خواهد بود.
یادآور مىگردد کبدهائى که بهطور ارثى ضعیف بوده و یا به جهاتى ناتوان شوند نمىتوانند همه مواد غذایى را تبدیل به اخلاط (خون، صفرا، سودا و بلغم) نمایند. در این شرایط است که مقدارى از این اخلاط بهطور ناقص و ناتمام داخل در خون شده، ولى قابلیت جذب در بدن را نداشته، به صورت سم ایجاد بیماریهاى گوناگونى را مىنمایند.
اینجانب در کتاب «درمان روماتیسم، نقرس و سیاتیک» که تفسیرى است بر بخشى از قانون ابو على سینا یک دوره قواعد پزشکى دیرین و ترکیبات مختلف این چهار خلط و طرز شناسائى آنها و نیز راه درمان را عملا و به صورتى ساده و روشن براى مبتدیان علم طب و علاقهمندان به آشنائى با روش طب سنتى شرح دادهام که تصور مىکنم خوانندگان با مطالعه آن دیگر نیازى به مراجعه کتابهاى قدیمى و مطالب پیچیده آن نداشته باشند.
دکتر عبد ا ... احمّدیه
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 238
مجله اطلاعات هفتگى سلسله مقالات و گزارشهائى در زمینه «سحر و جادو» و نحوه معالجات سنتى در نقاط مختلف دنیا منتشر مىکرد. مرحوم دکتر احمّدیه توضیح و پیشنهادى در خصوص موضوع مورد اشاره داده بودند که با ذکر مقدمهاى در مجله مزبور به چاپ رسیده است.[1]
[1] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج3 ؛ ص296
نامه دوم (چگونه به مطب استاد راه یافتم)
پدر همسرم، شادروان سید محمد على ح، از کارمندان عالىرتبه
وزارت کشور بود و سالهاى زیادى در شهرهاى خوزستان و بهویژه آبادان پیشینه خدمت داشت. پس از بازنشستگى دچار بیمارى سستى پا و اندکى فراموشى گردیده بود. براى رفع ناراحتىهاى خود در آبادان، تبریز و تهران نزد اکثر پزشکان متخصص به درمان پرداخت ولى از تمام کوششهایش نتیجهاى به دست نیاورد.
روزى به اتفاق براى ملاقات به منزل یکى از دوستانش (سرلشکر وقار) که سابقا ریاست شهربانى آبادان را به عهده داشت رفتیم. نامبرده پس از مشاهده وضعیت بیمارى پدر همسرم از سردرد شدیدى که در گذشته بدان مبتلاء شده بود یاد کرد و گفت:
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 297
«هنگامى که از خوزستان به تهران آمدم براى درمان سردردم نزد اکثر پزشکان رفتم ولى همهاش بىنتیجه ماند. به ناچار با هدایت یکى از دوستان به نزد آقاى دکتر عبد ا ... خان احمدیه که در خیابان برق و اول پامنار مطب داشت رفتم. روى نسخه خود مقدارى بابونه نوشت و سفارش کرد در همان نزدیکى از داروخانه جوهرچى آن را بخرم و روزى دو تا سه بار دمکرده بابونه را بنوشم و پس از سه روز به نزدش بازگردم.
پس از پرداخت حق طبابت در بیرون مطب بسیار ناراحت شدم و مىخواستم نسخه را پاره کنم و دور بیاندازم. ولى از این کار خوددارى ورزیدم و با نارضایتى به داروخانه رفتم و بابونه را خریدم. پس از دو روز استفاده از دمکرده آن احساس کردم سرم دیگر درد نمىکند. روز چهارم قبل از رفتن به مطب دکتر به داروخانه رفتم و مقدار زیادى بابونه خریدم. در مطب، دکتر احمدیه به محض دیدن من پرسید تیمسار، سردرد چطور است؟
گفتم آقاى دکتر مثل اینکه دیگر درد نمىکند. در پاسخم گفت دیگر درد نخواهد کرد! با خرسندى از آقاى دکتر خداحافظى کردم. با استفاده از این داروى گیاهى، دیگر سردرد به سراغم نیامد.»
تیمسار وقار سفارشم کرد با همه معالجات انجام یافته، پدر همسرم را به نزد دکتر عبد ا ... خان احمدیه ببرم. ازاینرو در تاریخ 14/ 4/ 1336 به مطب او مراجعه کردیم. دکتر را مردى بلندقد، خوشبرخورد و مهربان دیدم. پس از آنکه شرحى از بیمارى و پیشینه و محل خدمتى پدر همسرم بیان کردم دکتر معاینه بدنى از او کرد و اظهار داشت ایشان اکثر اوقات دچار یبوست بوده و درست کار نکردن دستگاه گوارش و ماندن مواد زائد در رودهها خود موجب نرسیدن درست خون به مغز و در نتیجه فرسودگى سلولهاى مغز گردیده است.
از تاریخ 14/ 4/ 36 تا 6/ 5/ 36 چهار بار به مطب دکتر رفتم. بیمار با داروهاى گیاهى و نیز اندکى داروهاى شیمیائى تحت درمان قرار گرفت. داروهاى گیاهى را خودم مىجوشاندم و به بیمار مىدادم و احساس مىکردم که حالش به تدریج اندکى بهتر مىشود. هربار که به مطب مىرفتیم با توجه به اینکه دکتر مردى خوشبرخورد و مهربان
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 298
بود وقتى را نیز صرف گفتگو مىکردیم. از استاد پرسیدم «شما که طب جدید خواندهاید چرا با روش قدیم و با بهکارگیرى گیاهان بیماران را درمان مىکنید؟» پاسخ داد: «آیا مىشود بیش از پنجاه هزار سال طب را به دور ریخت و فقط به روشى که پیشینهاى حدود صد تا صد و بیست سال دارد چسبید!؟».
او معتقد بود پزشکى امروز زائیده طب قدیم است و باید بر روى هر دوى آنها بررسى علمى شود تا بیمار نتیجه خوب بگیرد. از استاد پرسیدم «آیا کتابى که حاصل کوششهاى شما باشد به رشته تحریر درآوردهاید؟ پاسخ داد: «آرى کتابى به نام «راز درمان» و کتاب دیگرى تحت عنوان «درمان رماتیسم، نقرس و سیاتیک» نوشتهام و همچنین دو سخنرانى علمى در جلسات کنفرانسهاى پزشکى بیمارستان شوروى برگزار نمودهام.»
از آن روزها، زمان درازى مىگذرد و تأسفى همواره با من همراه است که ناگزیر به بازگو کردن آن مىباشم. همانطور که اشاره کردم داروهاى پدر همسرم را خودم آماده و به او مىخوراندم. متأسفانه با پایان یافتن دوران مرخصى و ضرورت بازگشت به محل خدمت مرا از ادامه این امر ناموفق ساخت. از طرفى به سفارش دیگران که ترجیح مىدادند بیمار به خارج از کشور اعزام شود با کمال تأسف روند معالجه نزد دکتر احمدیه نیمه تمام ماند و بیمار در همان سال 36 به شهر مونیخ منتقل و به مدت یک ماه در بیمارستان ویژه اعصاب و مغز بسترى گردید. در آنجا تشخیص داده شد که سلولهاى مغز دچارAtrophy گردیده و درمان ناممکن مىباشد. بیمار را به ایران بازگرداندیم و در سال 39 به علت همان بیمارى در سن 54 سالگى عمرش به سررسید.
چون از زبان آن استاد فقید نام دو اثر منتشر شدهاش را شنیده بودم حدود ده سال قبل بر آن شدم که کتابها را به دست آورم. در این دو اثر گرانقدر بیمار قبل از هر چیز تحت تأثیر برخورد مهربانانه پزشک قرار مىگیرد. با صبر بسیار به سخنان بیماران گوش فرا مىداد، تا هرچه و از هرکس که مىخواهند درددل کنند و درون خود را خالى سازند. از آنها مىخواست تا شرح بیمارى و سرگذشت و سوابق بیمارى خانوادگىشان را خود به گونهاى که مىخواهند و مىتوانند بنویسند و تحویل استاد دهند تا تحت بررسى و
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج3، ص: 299
نتیجهگیرى قرار داده شود. داروهایش ساده، طبیعى و بىعوارض بود. هیچگاه بیمار را به عنوان اینکه در دم مرگ است ناامید رها نمىساخت.
از فقدان این استاد بزرگوار و از اینکه جوّ نوپرداز زمان امکان پیگیرى و ادامه روش او را مقدور نساخت سخت متأسفم. روانش شاد و یادش گرامى باد.[3]
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج1 ؛ ص23
پیشینیان معتقد بودند مواد غذائى پس از تغییراتى در دستگاه گوارش در روده مانند کشکاب شده در این هنگام عروق ماساریقا مواد لازم آن را جذب مىکند و به کبد مىبرد. کبد در اثر اعمال طبیعى خود آن را مىپزد و مستحیل به مواد دیگرى بنام" صفرا"،" خون"،" بلغم" و" سودا" مىکند.
" صفرا" طبعى" گرم و خشک" دارد (چون آتش)
" خون" طبى گرم و تر" دارد چون (هوا)
" بلغم" طبعى" سرد و تر" دارد (چون آب)
" سودا" طبعى" سرد و خشک" دارد (چون خاک)
آنان اعتقاد داشتند از اختلاط و امتزاج این خلطها طبیعت یا مزاج بوجود مىآید و صحت و سلامت بدن منوط به تعادل آنهاست.
در طب سنتى مزاج بر چهار نوع است: گرم، سرد، تر و خشک، گاه دوتاى از اینها غالب و دوتاى دیگر مغلوب مىگردد. از آمیزش و ترکیب کم یا زیادى اخلاط در بدن چهار نوع مزاج دیگر نیز پدیدار مىشود که عبارتند از:" گرم و خشک"" گرم و تر"،" سرد و خشک" و" سرد و تر" و یکى نیز" معتدل" که روىهمرفته 9 قسم مزاج بوجود مىآید.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 24
هرگاه یکى از این اخلاط چهارگانه از حدود میزان خود بیشتر شود علائم و آثارى در شخص پدید مىآید که ناشى از اثر آن خلط مىباشد.
در غلبه صفرا، مزاج، را" صفراوى" در غلبه خون" دموى"، در غلبه بلغم" بلغمى" و در غلبه سودا" سوداوى" نامند.
اگر سبب از زیادى" بلغم" باشد نشانه آن سفیدى و نرمى و سستى پوست، ضعف هضم، آروغ ترش، زیادى خواب، کندى حواس، برآمدن لعاب دهان و آب بینى رقیق و غیر سوزان است.
اگر سبب از زیادى" سودا" باشد نشانه آن لاغرى و سیاهى بدن، سیاهى و غلظت خون، سوزش سر معده، اشتهاى کاذب و تفکر زیاد مىباشد.
" رطوبت" ترى و سستى عضو است." باد" بخاریست که از اخلاط مستولى مىشود. بر حسب تاثیرى که مواد خوراکى یا داروئى در بدن مىگذارند. آنها را به" گرمى" و" سردى" تقسیم نمودهاند:
1- داروهائى که هیچ تاثیرى در بدن نمىگذارند، معتدل
2- داروهائى که اثر کمى ظاهر مىسازند، درجه اول
3- داروهائى که اثر زیاد ظاهر مىسازند، درجه دوم
4- داروهائى که اثر زیادتر ظاهر مىسازند، درجه سوم (که اسباب زحمت مىگردند)
5- داروهائى که اثر بسیار ظاهر مىسازند (خطرناک تلقى مىشوند)[4]
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج1 ؛ ص24
الف- مشاهدات در «دموى مزاجها»
1- مردى که تنها" دموى مزاج" بود دچار عارضه تب شد. بدون آنکه داروى منضج با و داده شده و به اصلاح رودهاش بپردازند برخلاف طبیعتش باو" کنین" داده شد. در نتیجه بر مسمومیت او افزوده و تیرگى و خفگى زیاد در رنگ رخسارهاش عارض گردید. زبان او خشک و زرد (ناشى از صفرا) و بدنش همانند چهرهاش بسیار تار و خفه و متمایل به سیاهى شد. تعدادى لکههاى درشت باندازه ده سانتیمتر در بدن بویژه در ساقها و همچنین تورمى در قوزک پا پدیدار گشت. فشار خون بیمار هم زیاد بود و بیم سکته مىرفت. گرچه جاى کم کردن خون بود. ولى بستگان بیمار در چنین موقعیتى از اخراج خون واهمه داشتند. (زیرا در پانزده سال پیش مادرش نیز بهمین حال دچار شده بود. با گرفتن خون بیمارىاش شدت پیدا کرده بود در مدت شش ماه بیش از صد بار از او خون گرفته بودند و سرانجام نیز بعلت بزرگ شدن کبد و ابتلا به اورمى در گذشته بود).
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 25
این بیمار روزى نزدیک غروب به من رجوع نمود. دستور تنقیه فلوس و جوشانده از شیر خشت، نیلوفر، عناب، سپستان، ریشه کاسنى و تخم کاسنى دادم و تجویز نوشیدن آب لیمو و آلو نمودم.
روز دیگر فلوس ترش مفصلتر (فلوس، ترنجبین، آلو بخارا، تمبر هندى، نیلوفر و نظایر آن) دادم، تب قطع شد.
روز سوم، آلو بخارا 40 دانه، گل سرخ 4 ل[5]، پوست هلیله زرد 4 ل تجویز شد که آنها را جوشانیده صاف نموده و با 20 مثقال ترنجبین، بخورد. در نتیجه پیروى از این دستور مزاج بیمار بیست بار عمل کرد. دفع صفرا و سودا شده خون از غلیان افتاد، رنگ رخسار از سیاهى به سپیدى گرائید، فشار خون خیلى پائین آمد و بطور کلى رفع تمام عوارض مذکور در بالا شد.
در اینگونه بیمارىها اگر مزمن شوند با استفاده از مسهلها و منضجهاى موافق خون تصفیه مىگردد. سپس با تجویز چوب چینى و ریشه باباآدم و در صورت افتضا شیر بریده کم کم فشار خون حتى از حد طبیعى هم کمتر مىشود.
2- در تاریخ 25/ 11/ 25 آقاى م. ح. پ. 65 ساله که جنب بیمارستان سینا مغازه عطارى دارد اظهار داشت:" مدت دو ماه خوراکهاى گرم مقوى از قبیل کباب، خربزه، سیب و امثال آن مىخوردم. پس از آن یک مثقال" سنا" دم کردم و خوردم. بعد از دو ساعت سوزش در مجراى ادرار پیدا شد. ادرار بسختى و چکهچکه مىآمد. بعقیده قدما (گاه گرمى به یک عضو و یا چند عضو اثر مىکند). سه چهار روز خنکىهائى از قبیل شیرخشت، هندوانه، لیمو- شیرین و شیره خنکها خوردم. بعد از آن سستى در مجراى ادرار پیدا شد. شبها بىاختیار و ناخواسته ادرار مىچکید. هر شب سه چهار بار شلوارم خیس مىشد که نیاز به تعویض پىدرپى آن پیدا مىکردم. براى درمان بخوردن گرمى از قبیل کلم قمرى پرداختم. این اقدام بسیار مفید واقع شد و به مزاج لینت داد.
اینک به توصیه دوستان بشما رجوع نمودهام."
بیمار سوزش و درد زیاد داشت بگونهاى که نمىتوانست بنشیند. بخود مىپیچید. و راه مىرفت. ادرار چکهچکه مىآمد. حالت عمومى و روحى بیمار هم متناسب با بیمارىاش بود. پروستات بزرگ و متورم مىنمود.
براى درمان تخم خیار 3 ل، تخم خربزه 3 ل، تخم کدو شیرین 3 ل، خشخاش 3 ل، مرهم ضد ورم پروستات و حب ارمنى مرکب و داروهاى دیگر دادم. بهبودى زیادى حاصل شد. در عرض چند روز درد و عوارض دیگر بیمارى، برطرف گردید. غیر از چکیدن ادرار در شب، مثانه و عضله مضیقه جلوى آن در نتیجه خوردن سردى زیاد ناتوان، سست و سرد شده
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 26
بود. لذا احتیاج به" گرمى" بود. ازاینرو ریشه ایرسا، رازیانه، و بابونه دادم. چکیدن ادرار در هنگام خواب برطرف شد و ظرف مدت 22 روز درمان گردید. فقط شبها چند قطره مىچکید بنحوى که اندکى پنبه سر آلت مىگذاشت ولى شلوار بهیچ وجه خیس نمىشد. این بار مرزنجوش را هم بر جوشاندههاى قبلى افزودم. بکلى بهبودى یافت.
یادآور مىشوم براساس قواعد پزشکى سنتى هر بیمارى را مطابق" طبیعتش" باید درمان کرد.
مشاهدات در «صفراوى مزاجها»
1- شخصى میانقد که وضع جسمانىاش نشانه اختلال غدد فوق کلیوى او بود مدتها احساس کسالتهاى گوناگونى مىنمود. رنگ او گندمى و برافروخته بود. صفراوى مزاج و از دودمان سوء مزاج (دیاتزیک) بشمار مىآمد. این بیمار گاهى دچار دوار، زمانى کمردرد و پارهاى اوقات زانو درد مىشد. گاهى گرفته و غمگین مىگردید و به فکر فرو مىرفت. از کار زود خسته مىشد. فشار خون نیز پیدا کرده بود که مزاحمت بسیارى برایش فراهم مىکرد.
گاهى بهنگام راه رفتن پاهایش درد مىگرفتند. چند قدمى مىلنگید و باز خوب مىشد.
میزان فشار خون او برخى اوقات از 20 تجاوز مىکرد. اعصاب او شوریده و قواى بدنى و فکرى و جنسىاش بشدت ضعیف شده بود. بیمار معالجات زیادى کرده و همه نوع داروئى را بکار برده و خون نیز گرفته بود ولى نتیجهاى حاصل نگردیده بود. همه معالجات موقتى و بىدوام بودند. زیرا بیمارى او با خوردن پارهاى از غذاها یا داروهاى" گرم" شدت مىگرفت.
سرانجام براى درمان به اینجانب مراجعه نمود.
معاینه دقیق و پرسشهاى بسیار از او کردم. علت را از تنبلى کبد و کاهلى بعضى از غدد درونى، مسمومیت خون، زیادى اوراتها و سموم دیگر که در اعقاب نقرسیها و روماتیسمىها پیدا مىشود دانستم. جریان صفراى او نیز غلیظ و طبیعتش" گرم" بود.
براى درمان این بیمار پیروى از دستورى نمودم که رازى در" صداع گرم" داده است.
بدینترتیب که روزى 2 مثقال تخم گشنیز را کوبیده در 5 سیر آب غوره آمیخته، شب آن را در ایاز گذاشته و روز بعد شیره کشیده بخورد. با اجراى این دستور پس از چند روز تمام عوارض بیمار برطرف و فشار خون او پائین آمد. گاهى مقدار زیادى نیز از اوراتها با ادرار دفع مىشدند و بدینسان حال بیمار بهبود یافت.
این روش درمان را اغلب در مورد دیاتزیکهاى صفراوى و دموى مزاج بکار مىبرم و همواره نتیجه خوبى بدست مىآورم. خیلى بندرت تجویز فصد یا حجامت مىنمایم. زیرا این دارو خود بتدریج کار خونگیرى را مىنماید.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 27
در اینگونه بیماران بهترین مسهل" پوست هلیله زرد" است که باید چهار تا ده مثقال آن را بر حسب تحمل و سن بیمار سائیده، نرم کرده و در سه تا پنج سیر آب نموده شب هنگام خیسانیده و صبح میل کنند.
این دارو" صفرا" و" سودا" یعنى اوراتها و سموم دیگر را از بدن بیرون رانده و در همان روز مصرف رنگ تار و تیره پوست بیمار روشن خواهد گردید. دردهاى مفاصل، سیاتیک سخت و عاصى العلاج او آرامش یافته و فشار خون نیز کاهش خواهد یافت. بیمار احساس سبکى و راحتى در خود نموده و سردرد او تخفیف کلى مىیابد.
اگر حالت سودا، وحشت، وسواس و مالیخولیا نیز در اینگونه بیماران باشد یکى دو مثقال" افتیمون شامى" بدان خواهیم افزود. (این دارو باید در پارچه کتانى بسته شود).
بدینترتیب رفع عوارض یاد شده خواهد گردید.
چنانچه با حالت صفراوى، بزرگى کبد و فشار خون نیز همراه باشد در صورت لزوم باید از بیمار خون گرفت و شیره خنک مرکب از تخم کاسنى، تخم خیار، تخم خرفه باو خورانید همچنین باید ریشه کاسنى، اصل السوس، عناب سپستان، نیلوفر و شاهتره خشک را جوشانیده همراه با بید خشت به بیمار داد. چنانچه دسترسى به بید خشت فراهم نباشد مىتوان شیر خشت جایگزین آن نمود.
روز بعد باید مسهلى مرکب از مغز فلوس، ترنجبین، نیلوفر و هلیله زرد، گل سرخ، آلو بخارا، آلو سیاه، تمبر هندى، بنفشه، عناب، سپستان و روغن بادام شیرین تجویز کرد در صورت امکان سه تا چهار روز پیوسته شیره خنکخنک و جوشانده را به بیمار داده و بعد مسهل فلوس را بکار برند. بدیهى است لزوما مىتوان این دستور را چند بار تکرار نمود.
چنانچه بیمار از خوردن فلوس اکراه دارد مىتوان آلو بخارا یا آلو سیاه 40 تا 50 دانه، پوست هلیله زرد 5 ل، تمر هندى 7 ل، گل سرخ 3 ل و ترنجبین 20 ل را جوشانیده و صاف نمود. سپس آن را همراه با ترنجبین به بیمار نوشانید. این دارو مسهلى سبک و بىآزار است.
پس از پاک شدن کامل بدن لازمست چندى نیز در صورت امکان شیر بریده به بیمار داده شود. همچنین همه روزه دو مثقال تخم گشنیز و یک تا دو مثقال تخم خرفه را شیره کشیده به او دهند. این دارو علاوه بر تصفیه بدن، مسکن اعصاب و مخرج اوراتها و سموم دیگر مىباشد. بویژه در ضربان قلب و هیجان زیاد آن بسیار مفید بوده و رفع فشار خون مىنماید.
2- خانم ر. پ. که بیش از هفتاد سال داشت به ورم کبد و تپش قلب دچار شده و نزد برجستهترین پزشکان تهران به معالجه پرداخته بود. معالجات لازم با تجویز داروهاى
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 28
قلبى و کلیوى مانند" دیژیتال"" سیلازن"،" تئوبرومین"، و" دیورتین" و سرم قند و غیره در مورد او صورت گرفت ولى بیمارى او روز بروز بدتر مىشد. بتدریج از میزان ادرار بیمار کاسته گردید تا اینکه به چند مثقال در روز رسید. در پاها و بدن خیز پدیدار و کمکم زیادتر گشت. بیمار بحال اضطراب و تقلا افتاد. مزاج او نیز یبس گردیده بود. مرا به عیادتش بردند. درماندگى کلیه و کبد و عوارض اورمى شدید در او مشهود و دلبههمخوردگى، استفراغ و مسمومیت در او پدیدار بود. فشار خون به بیش از 18 مىرسید خلاصه آنکه تجویز داروهاى جدید در او بىاثر مانده بود. در چنین وضعیتى داروئى لازم بود که کلیه و کبد را مداوا نموده و سموم را دفع و کلیهها را بکار وادارد.
بهترین دارو در چنین وضعى در اورمى که روش ناشى از تجارب اینجانب است اینست که ترب را با کارد ورقه ورقه کرده، کارد را به عسل آغشته و به ورقههاى ترب بمالند. سپس آنها را در آبکشى ریخته و آبکش را روى کاسهاى قرار دهند، تا بتدریج آب زلالى از آن تراوش کند. آنگاه آب بدست آمده را به بیمار بنوشانند.
در مورد بیمار مذکور نیز چنین کردند و حوله بسیار داغى را طبق دستور در ناحیه کلیهها گذاشتند تا در اثر گرمى زیاد و عمل انعکاس، اعصاب کلیه بحال عادى بازگردند.
یادآور مىشوم که گاه در اثر سموم بدن و یا در نتیجه تحریک پارهاى از داروها در برخى از مزاجها بعلت عدم سازگارى اعمال کلیه مختل مىگردد. چه ممکن است داروئى که مختص بیماریهاى کلیه است در بعضى اشخاص بعلت عدم سازش اثر نامناسبى برجاى گذارد. در این حال باید از داروهاى شیمیایى دست کشیده و داروهاى گیاهى را تجویز نمود. زیرا این داروها علاوه بر دارا بودن ویتامینهاى آشکار و نهان و مواد کانى و آلى باید خواص دیگرى نیز داشته باشند که بسرعت سموم را دفع و حالات خاص روحى و عوارض اورمى را برطرف مىکنند. بویژه این خاصیت در شیره خنکها بیش از انواع دیگر است.
بارى به بیمار دستوراتى دیگر نیز داده شد که انجیر را در شیر پخته تا طبع را نرم و تعفن رودهها را کم کند و تنقیه هم از شکر سرخ، تاجریزى، بنفشه و گل خطمى بنماید.
چون این خانم اظهار داشت طبیعتم" گرم" است. لذا سپردم بیش از یک سیر آلبالو را در یک گیلاس آب جوش ریخته و چند مثقال عسل بر آن بیافزاید تا صبح خیس بخورد. و بامداد آن را مورد استفاده قرار دهد. طبق دستور رفتار شد ادرار و صفرا بجریان افتاد.
آنگاه مسهلى مرکب از ریوندچینى، گل قند و شکر سرخ داده شد. رودهها پاک و طبع روان گردید. بهمین دستورات رفتار نمود تا روز پنجم که دوباره به عیادتش رفتم. خیز برطرف و فشار خون به 14 رسید ادرار بحال عادى و یا حتى بیش از حالت طبیعى درآمد. بعد از دو ماه در تاریخ 16/ 2/ 24 خانم ر. پ را نزدم آوردند. با رنگى پریده کهربائى، قلب مضطرب،
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 29
تنفس نامنظم، کبد و دستگاه گوارش مختل و آثار مسمومیت و بدن پف کرده.
همراهان اظهار داشتند بعد از بهبودى و رفع خیز بدن، به اصرار جوانان" متجدد" خانواده، بیمار را نزد همان پزشک اول بردیم. ایشان هم داروهاى گوناگونى دادند که هیچیک به او سازگار نبوده و در نتیجه حالش را خراب کرده است. خلاصه دوباره پس از یأس و ناامیدى بنزدم مراجعه کرده بودند.
در معاینه، کبد خیلى بزرگتر شده بود و بیشتر شکم را فراگرفته بود. دستور خوردن آب شلغم، آب هویج، و جوشاندههاى لازم را دادم.
در تاریخ 30/ 2/ 24 خانم مزبور باز به مطب آمد. حالش بسیار خوب و کبدش کوچکتر شده بود. رنگ رخسار بیمار از پریدگى و پلاسیدگى درآمده و توان تکلم را بدست آورده بود. از مداوا بسیار راضى بود. براى یبوست او" نمک کالاسباد" مىدادند. بجاى آن بنفشه، ریشه کاسنى و اصل السوس، ترنجبین و ریوند دادم.
در تاریخ 5/ 3/ 24 مقدار اوره در خون 56 سانتىگرم گردیده و کبد نسبتا کوچک و حال عمومى بیمار خیلى بهتر شده بود. آب ترب و شیره خنک مرکب از تخم گشنیز، تخم شبت و تخم خیار تجویز گردید. ضمنا جوشانده، از قبیل کاسنى، شاهتره و اصل السوس نیز داده شد.
در تاریخ 8/ 7/ 24 خانم مزبور بار دیگر به مطب آمد. حالش بسیار خوب شده بود پیاده از منزل تا مطب را به تنهائى آمده بود. طبق دستور رفتار کرده بود کبدش تقریبا بجال طبیعى درآمده و کسالتش نیز بسیار کاهش یافته بود.
مشاهدات در «بلغمى مزاجها»
1- آقاى حاج شیخ م. ل. ساکن رشت که بیش از 60 سال داشت بهنگام اقامه نماز جماعت در یکى از شبهاى زمستان در مسجد دچار سرماخوردگى شد. در بازگشت به منزل مصادف با هواى بارانى گردید. شام هم ماست و اسفناج صرف کرده صبح که از خواب برخاست متوجه شد نیمهاى از بدنش سنگین و تنبل گشته بطورى که درست تحت فرمان او قرار ندارد و در واقع به فلج ناقص دچار گردیده است. ادرارش بىاختیار و ناآگاه کمى بصورت چکه مىآمد.
پزشکان ایرانى و روسى در رشت مدت سه ماه به درمانش پرداخته و مداواى سکته نمودند. سودى نبخشید. لذا به تهران آمد. محترمین گیلانى هریک طبیبى حاذق و متخصص برایش بردند. باز همان تشخیص و دستورات داده شد. روشها با جزئى اختلاف همگى یکسان بودند و فرقى در حال بیمار حاصل نشد.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 30
سرانجام در اوائل اسفندماه 1323 پس از 14 ماه مرا به عیادتش بردند. در معاینه و آزمایش نیمى از بدنش را کمى سست و نافرمان دیدم. ضمنا دردهاى مفصلى نیز در نقاط بدن مشاهده کردم که همه را نتیجه گریب، تورم مفاصل و سستى اعصاب فهمیده و بدرمان پرداختم.
چون سنش زیاد، طبیعتش" سرد" و دچار سرماخوردگى و بارانزدگى در شب بیمارى خود گردیده و ماست و اسفناج نیز صرف کرده بود که همگى اثر سردى دارند پس باید گفت که بنابه عقیده پیشینیان" سردیش" کرده بود و نیاز به خوردن" گرمى" داشت. ازاینرو برگ اکالیپتوس و مرزنجوش و بوزیدان دادم که همه آنها گرم بوده و در روماتیسم اثر خوبى دارند. پس از سه روز بهبودى زیادى در حال بیمار حاصل گردید. اینبار اسطوخودوس، ریشه ایرسا، بوزیدان و مرزنجوش و نیز قرص بتاکسین و واسپرمین دادم.
بار سوم که دستور برایش فرستادم معجون گوگردى ساده (گوگرد و عسل) داده شد.
روز دهم به مطب آمد. اینبار معجون گوگردى مرکب (گوگرد، قند رون و عسل) تجویز گردید. با پیروى از دستورات قطرات ادرار بکلى برطرف و جریان آن طبیعى شد. بعلاوه نیروى جوانى که قبلا از کار افتاده و معالجات در این مورد بىاثر مانده بود دوباره عود نمود. بیمار پس از 18 روز با کمال سلامتى و بدون هیچ عیبى به رشت بازگشت.
این توضیح نیز لازمست که در طبائع" بلغمى" مزاج، هرگاه بیمار دچار سرگیجه و خفگى گردیده و با دردهاى گوناگونى در نقاط مختلف بدن روبرو شود هرچند فشار خون خیلى کمتر از حد طبیعى باشد باز هم کاهش چند مثقال خون رفع عوارض یاد شده را خواهد نمود.
2- آقاى ج. ت. کودکى ده ساله ساکن گلپایگان است. پدر و مادر او داراى یک پسر و چهار دختر مىباشند که همگى سالم هستند. آنها خود نیز هیچ بیمارى ندارند. طبق اظهار، کودک یاد شده در پنج سالگى مقعدش بیرون مىآمده که بتدریج این عارضه برطرف گردیده است. در دو سال پیش یاد آورده. پزشکان گلپایگان به مداوا پرداخته و او را درمان نمودهاند. در عوض کودک دچار بیمارى شده که با ترش مىگفته" سردى آمد، سردى آمد"، در واقع احساس بالا آمدن چیزى از معده به دهان مىنمود. رنگش پریده و لعابى کمتر از میزان یک استکان از دهانش به زمین مىریخته آنگاه حالش خوب مىشد. پس از چندى حملهوار عطسههاى پىدرپى همراه با سرفه بروز کرد و آبریزش بینى پیدا شد. در این موقع بیمار مىگفت" گرفتم، گرفتم" بعد یکدفعه دستهایش جمع مىشد و بحال تشنج و غش مىافتاد که به تفاوت از ده دقیقه تا یک ربع طول مىکشید. گاهى ادرار مىکرد سرش درد مىگرفت و بعد مىخوابید.
در گلپایگان داروى ضد کرم به او داده و معالجاتى کردند که مفید واقع نشدند.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 31
تشخیص صرع داده شد.
در تهران نیز چندى به درمان پرداختند. بنا به اظهار پدر بیمار، داروهاى تجویز شده در تهران بر شدت بیمارى افزود، بنحوى که حالات یاد شده روزى شش بار بروز مىکرد داروهاى او عبارت بودند از برومورلومینال و مسکنات دیگر. با توجه به مراتب بالا بفکر" سردى مزاج" بیمار افتادم. طبیعت او" سرد" (بلغمى و سوداوى مزاج) بود. لذا جوشانده بابونه و اسطوخودوس تجویز کردم. بعد از دو روز حملات متوقف شد. بیمار در مورد بروز حمله بنا به عادت مىگفت" مىخواهد بیاید اما نمىآید" و در واقع دیگر نیامد!
چون پدر این کودک فردى کمبضاعت بود و امکانات کافى نداشت لذا پس از چند روز که به عدم بازگشت بیمارى یقین حاصل شد با گرفتن دستورات لازم به شهر خود مراجعت نمود و قرار شد اگر حمله عود کرد برایم بنویسد، تا دستورات دیگرى برایش بدهم.
مشاهدات در «سوداوى» مزاجها
1- در 13 یا 14 سال پیش جوانى 18 ساله در همدان از شاگردان مدرسه آمریکایى براى گردش علمى و صحرانوردى همراه با همکلاسان و معلمان مدرسه از شهر خارج شده بود پس از چند روز که مراجعت کرد جمع زیادى را نزدیک خانه خود مشاهده نمود که حلقهوار ایستاده بودند وقتى داخل جمع شد تا علت تجمع را بداند با جسد پدرش که روى تختهاى نهاده شده و برسم آن زمان در همان محل شستشو داده مىشد روبرو گردید. ناگهان فریادى کشید و به حالت صرع و تشنج زیاد بر زمین افتاد. این حمله بسیار دوام کرد و آرامش نمىیافت کلیه پزشکان همدان اعم از ایرانى، اروپائى و امریکائى بدرمانش پرداختند ولى معالجات مفید واقع نمىشد. بنابه اظهار بستگان بیمار، در 24 ساعت 20 ساعت را او در حمله مىگذرانید. داروهاى متعدد مانند کلرال هیدراته، لومینال و گاردنال و امثال آن همه بىاثر مانده بودند. بالاخره به مرحوم حاج میرزا حسین کوثر که یکى از اطباى قدیم همدان و معتکف در مشهد بود تلگرافى مراتب را اطلاع دادند. مشارالیه دستوراتى داد که خیلى مفید واقع شد و در نتیجه آن حمله در روز منحصر به چهار بار گردید.
براى حفظ جوان، چهار مرد قوىهیکل گمارده بودند تا بهنگام حمله او را از خطر محفوظ دارند. بعد از چند ماه بناچار او را به تهران آوردند. مدتى نزد بهترین پزشکان تهران به درمان او پرداختند. دارو در وجود بیمار هیچ اثرى نداشت. حمله مرتب روزى چهار بار مىآمد.
سرانجام او را نزد اینجانب آوردند. با بیش از سه کیلو نسخه و صورت تجزیه از بهترین و تازهترین دستورات! پس از مطالعه تمام نسخهها و آزمایشها گفتم در واقع چیزى
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 32
بهتر از این دستورات نمىدانم. در کتب و مجلات پزشکى بهتر از اینها ندیدهام. شما به دیگرى رجوع کنید. بدینترتیب بیمار را رد کردم. بستگان بیمار به التماس و تضرع افتاده و زیاده از حد نالیدند که آخرین امید ما اینجاست. داروى فرنگى دیگر اثرى ندارد.
ناچار پذیرفتم و مهلت خواستم. بعد بفکر افتادم که بعقیده پیشینیان بروز این بیمارى از" سودا" است و در اینجا" بلغم" نیز افزون گردیده و همین امر موجب صرع در بیمار شده است. چون" سودا" بعلت هیجان آنى یکدفعه متوجه مغز گردیده مانند اگزماى حاد و یا ماده نقرس، پس باید داروئى داد که مخرج" بلغم" و دافع" سودا" باشد. از این رو پس از کاوش بسیار در کتب متعدد قدیم یکى از نسخ محمد زکریاى رازى را برگزیدم. این نسخه عبارت بود از اسطوخودوس، عاقرقرحا، بسفایج، افتیمون شامى و مویز که باید سرشته شده روزى 6 مثقال خورده شود.
با پیروى از این دستور بیمارى تخفیف یافت و تا روز سوم بکلى خوب شد. از داروى مزبور کمتر از یک ماه بقدر یک فندق به بیمار داده شد و دیگر بیمارى عود نکرد. پس از آن مصرف دارو را ترک نمود و به همدان رفت.
بواسطه ثروت زیادى که به میراث برده بود، به عیاشى و مشروبخوارى پرداخت.
شب و روز مست بود. بعد از چند ماه بار دیگر حمله مختصرى بروز کرد. دوباره بنزدم آمد با تجویز معجون عارضه برطرف شده و دیگر بازگشت ننمود.
2- در تاریخ 25/ 8/ 26 یعنى حدود 14 سال پیش بازرگانى ایرانى در شهر بمبئى دچار تصادف شدید با اتومبیل گردید که بناچار پاى شکسته او را قطع کردند. پس از آن به داء الرقص و مالیخولیا مبتلا گشت بهطورىکه پیوسته سر و گردن او همانند پاندول ساعت بسمت جلو و عقب تکان مىخورد. براى درمان به دیگر شهرهاى هندوستان و بالاخره به چین، ژاپن، امریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه و ایتالیا و هرجا که متخصص بزرگى در رشته اعصاب بود رفت. ولى نتیجهاى بدست نیاورد. جز آنکه تمام هستى و دارائى خود را نیز سر این کار گذاشت. عاقبت به تهران آمد و در محله" سرقبرآقا" بیارى دوستان در خانه محقرى سکنى گزید در این هنگام خواهان آن شد که به او داروى ایرانى داده شود بلکه از این راه نتیجهاى بدست آورد. مرا به عیادتش بردند.
بیمارى او را از وجود" سودا" و" بلغم" تشخیص دادم و این نسخه را که از خود اینجانب مىباشد برایش نوشتم: اسطوخودوس، بابونه، بادرنجوبه و ریشه ایرسا، که آنها را جوشانیده و طبق دستور بخورد.
بیمار با پیروى از همین دستور پس از چندى بکلى مداوا گردید و بهبود یافت. دختر همین بازرگان نیز دچار بیمارى حصبه شده بود که در اواخر بیمارى، مانند پدر خود گرفتار
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 33
بیمارى عصبى و تکان خوردن سر و گردن گردید. بدیهى است با همین دارو او نیز بهبودى پذیرفت.
3- در تاریخ 30/ 8/ 26 آقاى م. الف. چهل و دو ساله ساکن همدان مورد معاینه قرار گرفت. طبق اظهار، داراى پدر عصبى و دو برادر است که یکى از آنان نیز عصبانى مىباشد. یک خواهر دارد که سالم است.
در کودکى دچار بیمارى حصبه و تب شده و در آزمایشهائى که نموده مورد غیر طبیعى مشاهده نگردیده است.
بیمار در توضیح پیشینه بیمارى خود ادامه داد که کار فکرى زیاد داشته و در نتیجه مبتلا به گرفتگى قلبى شده است. در اواخر بهار دچار چنین حالتى شده بود. در همدان معالجاتى کرده که نتیجه نبخشیده است. در تهران نیز نزد پزشکان سرشناس چندى به مداوا پرداخته که هیچ سودى نگرفته است. بیمار شکایت داشت که ناحیه قلب داغ و ضربان قلب زیاد مىشود. گاهى ضعفى به او دست مىدهد که نمىتواند حتى چند مترى هم راه برود زیرا خسته و درمانده مىشود. حالت ترس و وحشت به او عارض مىگردد. قلبش همانند اینکه مىخواهد بایستد. میل زیاد به غذا ندارد. استخوانهاى سینه غفلتا درد مىگیرند. وقتى که از خواب برمیخیزد حالت سستى و سرگیجه به او دست مىدهد. دستها و دو ساعد چون بخواب مىروند نتیجتا بىحسند. صبحها خسته است و سرگیجه دارد.
چنانچه سروصدایى شود سرگیجه او شدت مىیابد بنحوى که بر زمین مىافتد. وضع شکم او مرتب نیست. سابقا روزى دو بار عمل مىنموده. حال روزى یک بار آنهم بسختى کار مىکند. قواى جنسى بستگى به وضع عصبىاش دارد. طبق اظهار طبیعتش در گذشته" گرم" بوده ولى در حال حاضر از قرار" سرد" شده باشد. سابقا زیاد دچار زکام مىشده درصورتىکه در شش هفت ماه اخیر بینىاش هیچ ترشحى نکرده و همیشه خشک است.
در معاینه آثار خستگى و اندوه و تألم در چشمان و چهره او نمایان بود. ضربان قلب نامنظم بود و گاه وقفه داشت و سریع بوده. در ملامسه احساس در فم معده مىنمود. شکم کمى نفخ داشت. شکایت او از ضربان قلب و درد استخوان جناق بود. مىگفت گاهى درد مخصوص و شدیدى در این استخوان حس مىکنم که داغ مىشود. طحال اندکى بزرگ بود.
انعکاس کرماسترین وجود نداشت و این خود دلیل بر منتهاى ضعف اعصاب مىباشد.
به تشخیص من" سودا" و" سرد شدن" طبیعت بیمار را خشکى بینى مزید بر علت شده بود. و وجود و سبب پیدایش عوارض عصبى نیز ناشى از خشکى بینى بود. بنابراین نخست داروى ضد کرم مرکب از کلمل سنطونین و فلوس دادم. چند کرم دفع شد. ضمنا روغن" احمدیه" نیز به او داده بودم که همه روزه در بینى بچکاند.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 34
روز دیگر شکایت از درد معده داشت. گردى مرکب از منیزى، بىکربنات دوسود و عصاره کندور انگو تجویز نمودم.
روز سوم اظهار رضایت کرد. اینبار پوست بیدو بابونه دادم. بعد از دو روز مجددا مسهل با داروى ضد کرم خورد ولى کرمى دفع نشد. در عوض حالت ترس و وحشت او برطرف و میزان خواب خوب گردید.
در تاریخ 3/ 9/ 26 درد استخوان سینه او متوقف شد. ولى حالت داغى و کمى ضربان قلب باقى بود. فقط بعضى شبها از بابت خواب ناراحتى داشت. ضمنا دیگر مىتوانست تا حدود پانصد متر راه را بدون احساس خستگى یک نفس برود. باید گفت که تقریبا خوب شد. در تاریخ 4/ 9/ 26 بیمار مبتلا به گریپ گردید. دست و پا و مفاصل او درد گرفتند. آمپول ویتامین قوى تزریق شد. همچنین معالجات" سوداوى" یعنى جوشاندهها پیگیرى شدند.
در تاریخ 10/ 9/ 26 درمان او پایان پذیرفت. و دیگر هیچ شکایتى نداشت. گواهى ضرورت استراحت و معذوریت از کار ادارى برایش صادر کردم.
پس از اتمام کنفرانس جناب پروفسور میشینین ریاست پزشکان شوروى بیانات مبسوطى ایراد نمودند و یادآور شدند در تاریخ طب دیدهام که در زمان خلفا، پزشکان عالىمقامى بودند و برخى معالجات حیرتآور مىکردند که ما امروزه از چگونگى آن بىخبریم. بویژه زکریاى رازى و ابو على سینا که ایرانى و سرآمد اطباى آن عصر بشمار مىآمدند.
بنابراین ما اظهارات آقاى دکتر احمدیه را مىپذیریم زیرا پیروى از روش آنان مىکند. اما از آنجایى که شرط کاربرد داروهاى قدیم دانستن طبائع بوده و در غیر آن صورت ممکن است نتیجهاى معکوس ببار آید بنابراین پیگیرى این رشته از درمانها تخصص لازم دارد.[6]
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى) ؛ ج1 ؛ ص74
در کتب پزشکى قدیم این نسخهها نیز تجویز شده است:
- یک مثقال میعه سائله با آب گرم مسهل" بلغم" است.
- مغز گردو با انجیر لینت مزاج داده و رفع تخمه مىنماید.
- اگر سبب قلنج از باد غلیظى باشد که در امعاء حبس مىشود مىتوان همان درمان بلغمى را معمول داشت و داروهاى زداینده" باد" چون رازیانه، تخم کرفس و آویشن را نیز اضافه نمود.
- حبى که قولنج را مىگشاید و براى درد معده سودمند بوده و خوردن آن پس از غذا در هضم و نرمسازى طبع کمک مىنماید مرکب است از مصطکى، سقمونیا، قرنفل، سنبل الطیب که مىباید این اجزاء را کوبیده و آمیخته و حبهاى یک نخودى از آن بسازند و روزانه چهار عدد پیش یا پس از غذا میل نمایند.
- کشمش شکم را مىراند و بدن را فربه مىنماید و در دفع اسهال غسالى مفید است.
ابو على سینا آن را آزموده و نتیجهاى خوب گرفته است. شیخ مىفرماید:
" قد جریته فرایت منفعته" (در رفع خشم و تشنج دماغى مفید است).
- اسفناج ملین طبع است. بورانى آن با آمیخته سیر در ورم قولون داروئى بس سودمند مىباشد.
- آب هویج در رفع ورم قولون مزمن و دفع عفونت روده و اصلاح آن بسیار مفید است.
(قند آن در قولون تبدیل به الکل مىشود.) آب هویج ورمهاى کبد و کلیه را نیز فرو مىنشاند.
انجیر همچنین اثرى دارد.
- کاهو ملین طبع براى بیمارىهاى حار، یبوست، سودا، صفرا، تبهاى حار و زکام بوده و مدر نیز مىباشد.
- چنانچه بمیزان 2 مثقال نمک طعام کوبیده را پیش از غذا بصورت پودر میل کنند بشرط مداومت، در ملین ساختن مزاج و بویژه در قلنج خیلى مفید افتد. اگر مقدارى آب نمک و شکر سرخ را آمیخته و میل نمایند همچون سولفات دوسود عمل خواهد نمود.
- این معجون که در زیر بدان اشاره خواهد شد و مشهور به" شایسته" است بر کلیه بیماریهاى بلغمى، سوداوى، و صفراوى (صرع، سکات، یا از بین رفتن قدرت تکلم، رعشه، فلج، لقوه، برص، بهق، یا لک و پیس و انواع صداع شقیقه و بواسیر) مسهلى مورد تجربه و
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 75
آزموده است. بویژه مبتلایان به سوء مزاج ارثى (نقرس، روماتیسم، بواسیر، دوالى و غیره) از این دارو خیلى بیشتر و بهتر از" نمک کروشن" و" سالویته" و مانند آن فایده خواهند برد.
این دارو مخصوصا خون را تصفیه نموده و براى قولنج مفید بوده، سموم مختلف را دفع نموده و بهترین داروى سوء مزاج مىباشد. ترکیب دارو عبارتست از:
هلیله سیاه 10 ل، پوست هلیله زرد 10 ل، بلیله 10 ل، آمله مقشر 10 ل، پوست هلیله کابلى 10 ل، گل سرخ 5 ل، حب سلاطین (کرچک هندى) 2 ل. اجزاء را باید سائیده و بسیار نرم نموده و با سه برابر عسل کف گرفته معجون تهیه کرد. (در میان کرچک هندى پردهایست که چنانچه بردارند مدبر مىشود). معجون مزبور و معجونهاى دیگر هلیله در سوء مزاجىها اثراتى بشرح زیر دارد:
1- در افرادى که بعلت سوء مزاج چاق و فربه مىشوند دفع سموم کرده و اعمال و افعال غدد بدن را بکار وا مىدارد. ازاینروى وزن بدن را مىکاهد.
2- در افرادى که بسبب سوء مزاج، فشار خون، بواسیر، مفاصل، نقرس، قند، دوالى، ناراحتىهاى جلدى و دماغى لاغر و ضعیف شده باشند بعکس بدن را فربه نموده و رفع لاغرى کرده و بسیارى از عوارض سوء مزاجى را مرتفع مىسازد.
- زنجبیل ملین طبع بوده و در رفع بلغم معده و روده بسیار مفید مىباشد.
- تربد با پوست هلیله کابلى جهت مالیخولیا، جنون و صرع مفید است. همچنین یک مثقال تربد و 4 مثقال پوست هلیله کابلى براى رفع ناراحتى مفاصل تجویز مىشود.
- تربد 10 ل، مصطکى 5 ل، قند 20 ل با خوراکى بمقدار 2 مثقال مسهلى بدون عارضه و ناراحتى است. حتى به کودکان نیز مىتوان از آن داد. این ترکیب براى رفع نوبه هم مفید و موثر است.
- یک مثقال از میعه سائله با آب گرم مسهل" بلغم" مىباشد.
حبهاى مشروحه زیر در دفع تشنجاتى که در اعضاء مختلف بدن بروز مىکند بویژه در یبوست سوء مزاج عصبىNeuro -Artheritique و نیز در دیگر بیماریهاى عصبى بارد چون فلج و لقوه و نظایر آن بسیار مفید مىباشد:
1- انغوزه 1 ل، مقل ازرق 3 ل، افتیمون شامى 3 ل.
مقل ازرق را در آب تره حل نموده داروها را ممزوج و حبهائى باندازه نخود تهیه و روزى 6 تا 12 دانه از آن میل نمایند. سازگار با طبائع" سرد" مىباشد.
2- انزروت 1 ل، جاوشیر 1 ل، سکنبیج 2 ل، تربد مجوف 3 ل، ایارج فیقرا 3 ل، شیطرج 1 ل، بسفایج 2 ل، شلحم حنظل 1 ل، قاقله (هل) 1 ل. از این ترکیب مانند نسخه اول حب
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 76
ساخته و روزى 6 تا 12 دانه میل نمایند. بهتر است چند روز از حب اول و چند روز از حب دوم میل کنند تا مزاج خو نگیرد.
- هرگاه ورم قولون با خراش، زور، پیچ و اسهال همراه باشد در این حال باید منضج و مسهل بشرح زیر داده شود:
تخم خطمى 5 ل، تخم خبازى 5 ل، نشاسته 2 ل، صمغ عربى 2 ل، گل ارمنى 1 ل. این اجزاء را باید کوبیده و آمیخته و تا سه مثقال از آن را در روز میل کنند. این منضج خراش رودهها را مرمت و ضد عفونى نموده و مانع خونریزى و اسهال مىگردد و از التهاب مىکاهد.
توضیح آنکه اگر ورم قولون علیا باشد با التهاب و عطش همراه بوده و مدفوع بسیار عفن مىشود.
- منضج مورد تجویز دیگر بشرح زیر است:
بهدانه 2 ل، ریشه خطمى 4 ل، تخم خطمى 2 ل، تاجریزى 3 ل، سپستان 10 دانه.
اجزاء را جوشانده و صاف نموده، یک مثقال بارهنگ بر آن افزوده دو بار آن را مىجوشانند سپس با 2 مثقال روغن بادام شیرین میل مىکنند.
- اگر لازم شد که مسهل داده شود بر این منضج ده مثقال مغز فلوس و ده مثقال ترنجبین افزوده و میل خواهند نمود.
- تنقیه از تاجریزى 4 ل، گل خطمى 2 ل، گل پنیرک 2 ل، ریشه خطمى 4 ل، بنفشه 2 ل، برزک سفید 2 ل، شکر سرخ 8 ل، مغز فلوس 8 ل، روغن بادام شیرین 2 ل تجویز مىشود.
- چهبسا پس از انجام دستورات و خروج مدفوع احساس زور پیچ باقى ماند. در این حال براى دفع آن و اصلاح روده به روش زیر عمل خواهد شد:
تخم مرو 1 ل، اسپرزه 2 ل، بارهنگ 2 ل، تخم ریحان 2 ل، را جوشانیده و لعاب آن را بدون صاف کردن میل کنند. چنانچه یک مثقال صمغ عربى بدان افزایند براى درمان زخمهاى موجود سودمند است. و اگر قدرى گل ارمنى اضافه نمایند مفید خواهد بود. هریک از این داروها را باید بمدت سه روز میل کنند.
براى رفع عفونت و ورم و جلوگیرى از خونریزى سفوف مغرى، نشاسته، صمغ عربى، تخم خطمى، تخم خبازى از هریک، یک مثقال، گل ارمنى 5 مثقال بارهنگ 3 مثقال مجموع اجزاء را بو داده و نرم مىکوبند (جز بارهنگ که نیازى به بو دادن و کوبیدن ندارد و مغز آن نیز سمى است) از ترکیب بدست آمده دو مثقال باید میل شود.
- تخم کتان گرم و خشک و ملین طبع است. مداومت در مصرف هرروزه آن از نیم تا یک مثقال جهت رفع درد امعاء، ادرار، قرحه مثانه و گرده بسیار مفید مىباشد.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 77
در یبوست سستى- در این مورد داروهاى محرک و ضد تشنج باید بکار برد.
1- معجون کچوله- این معجون در لینت مزاج پیران و یبوست سستى کمک زیاد مىکند و قوت هضم بسیار به معده و روده مىدهد. استسقاء و تهبج صورت را از بین برده، ترش کردن غذا را رفع و موجب تقویت اشتها مىگردد. رفع سستى کمر و درد مفاصل، فلج و سلسله البول و احتلام زیاد و اسهال دائمى (دفع غذاى هضمنشده و آبکى) را مىنماید و در حفظ قواى جوانى بىنظیر است.
طرز تهیه کچوله- یک سیر کچوله را در 5 سیر شیر بتدریج مىجوشانند تا شیر خشک شود، بعد آن را شسته دوباره بروى آن شیر مىریزند و این جوشش را هفت بار ادامه مىدهند.
آنگاه پوست کچوله را کنده وسط آن را شکافته و پرده کوچکى را که بنام" ناخنه" خوانده مىشود از آن جدا و دور مىاندازند. بعد چند بار دیگر بطریق یاد شده آن را با شیر طبخ و در سایه خشکش مىنمایند (برخى با آب آن را مىجوشانند) و در آخر با سوهان آن را براده مىکنند. پس از آن 7 مثقال براده کچوله را با 4 مثقال رال سفید (صمغ درخت هندى شبیه سند روس) 1 و 2 مثقال مصطکى با هم مخلوط نموده و با عسل مىآمیزند و حبهاى یک نخودى مىسازند. یک تا دو حب دو ساعت بعد از غذا میل مىکنند. چنانچه رال هندى یافت نشود بجاى آن از قندرون استفاده مىتوان کرد. داروى مزبور در تقویت روده و مزاج و بهبود ضعف اعصاب همتا ندارد.
2- حب باریجه یا انغوزه و یا سکبینج را مىتوان روزانه مصرف نمود و گاه جوشاندهاى از بسفایج، سنبل الطیب، رازیانه، بابونه، جنطیانا که رفع تشنج نموده و موجب تحریک و ازدیاد ترشح هضمى مىگردد میل کرد.
3- ضمادى که در زیر از آن یاد مىشود از اسرار اطبا است. کودکان و پیران و کسانى که طاقت مسهل را نداشته باشند با این ضماد درمان مىگردند: مشتى باقلاى مصرى (ترمس) را کوبیده در ظرفى مىریزند و روى آن مقدارى شیر که سطح آن را بپوشاند اضافه مىکنند و سپس آن را مىجوشانند تا ترمس شیر را جذب نماید. پس از آن بهمان اندازه روغن گاو افزوده و مجددا آن را مىجوشانند تا قوام آید و آماده استعمال گردد. چنانچه آن را روى پارچهاى کشیده و بر روى معده اندازند اسهال" سودا" کند و بعبارتى دیگر هیجان و اضطراب را کم نماید. چون به زیر بغل ضماد شود اسهال" صفرا" خواهد نمود و اگر بین ورکین ضماد گردد" بلغم" را خواهد راند و چنانچه بر مثانه ضماد شود بول را خواهد راند. این ضماد همچنین براى لقوه، فلج، صداع و درد چشم و شقیقه و اعضا باطنیه سودمند مىباشد.
4- هرگاه تخم شبت را کوبیده و با عسل آن را بپزند تا غلیظ گردد و بر مقعد کودکان ضماد کنند روده باز و تفتیح خواهد شد.
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 78
5- بادیان لینت مزاج مىدهد، نفخ را مرتفع و گاز را دفع نموده، از تشنج مىکاهد و گاه مانند مسهل عمل مىنماید.
6- استفاده از معجون کچوله (ازاراقى) هر صبح و باریجه هر شب مفید در رفع سوء هاضمه و سستى و نفخ معده و روده مىباشد.
7- در نفخ معده قراقر و اتساع آنکه سخت بوده و غذا تحلیل نرود و تخمه حاصل شود مىتوان هر صبح از معجون بلادر بقدر یک فندق خورده و عصرها هم دو تا سه دانه از حب زیر میل نمایند:
مرمکى، صبر زرد، انغوزه، مقل ازرق، مصطکى، ریوند چینى، به میزان یک نخود، این ترکیب در علل عصبى، سوا مزاج، عوارض بواسیر و دفع یبوست اثرى نیکو دارد.
8- در اقساع معده، روده، تعفین جنطیانا را مىتوان یک تا دو قاشق چایخورى پیش از غذا در آب حل کرده و میل نمود. صرف ترکیب کوبیده و مساوى سیاهدانه و زنیان بمقدار یک قاشق سوپخورى در آغاز و بین و آخر غذا بسیار سودمند است.
9- در سوزش معده ناشى از زیادى ترشى آن و نیز زخم و یبوست عاصى العلاج مىتوان هر صبح یک نخود آهک آبندیده در یک فنجان آب حل نموده و میل نمایند و بتدریج مقدار آن را تا 6 نخود برسانند. (توضیح آنکه با این روش چندین نفر را که نیاز به عمل جراحى زخم معده داشتهاند درمان نمودهام.)
10- معجون علک در ضعف معده رطوبى و ورم رودهAtonie بشرط مداومت بسیار مجرب است و در دفع سنگ گرده کمک مىنماید.
11- براى رفع نفخ شکم مىتوان یک تا دو قاشق گل پر را نرم سائیده با نبات بهمان میزان آمیخته و همراه با عرق بهارنارنج میل نمود.
12- در دل دردهاى شدید مىتوان 10 مثقال آویشن شیرازى را در یکصد مثقال سرکه جوشانید و روزى یک فنجان قهوهخورى از آن نوشید.
این نوشیدنى در رفع اسهالهاى سخت و ورم روده مزمن بسیار موثر مىباشد.
13- گل قند آفتابى 4 مثقال، فلفل یک مثقال، مصطکى 2 مثقال، زنجبیل یک مثقال، صمغ عربى 2 مثقال را با هم آمیخته و حب مىسازند. از این حب 8 دانه صبح و 8 دانه عصر چنانچه میل شود در برخى از سوء هاضمهها بویژه در سستى معده و نفخ روده که نوبه نیز در آن دخیل باشد بسیار مؤثر مىباشد.
14- در دردهائى که پس از صرف غذا در ناف پیدا مىشود و منجر به قى زیاد مىگردد از حبى مرکب از انغوزه، مصطکى و تریاک باندازه مساوى مىتوان استفاده نمود.
15- سیر در رفع باد تهیگاه و قولنج ریحى و ناراحتىهاى مفاصل و روده و ریه و بسیارى
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، ج1، ص: 79
از بیماریهاى عصبى، نسیان، دوار، پریشانى حواس و جلوگیرى از زکام خیلى موثر مىباشد.
(نگارنده درRamollissement مغز از آن استفاده کردم و نتیجه خوب گرفتم).
16- در سستى و نفخ روده، بویژه در اختلال قولون که در کودکان شکم بزرگ شده و موجب لاغرى و سوء القنیه مىگردد غالبا با دستور زیر ناراحتى رفع مىشود:
سیاهدانه، مصطکى و رازیانه را کوبیده با خاک قند یا شکر سفید مىآمیزند و یک قاشق چایخورى از آن را در ابتداى غذا یکىدرمیان و یکى را نیز در پایان غذا میل مىنمایند.
چنانچه آب هویج خام را به مقدار یک استکان یک ساعت بعد از آن بنوشند بهتر است و موجب رفع ورم قولون و بسیارى از بیماریهاى دیگر مىگردد. خوردن سیر هم در این مورد مفید است.[7]
[1] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
[2] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
[3] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
[4] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
[5] ( 1)- یک مثقال( ل)- 5 گرم یک سیر- 16 مثقال- 75 گرم
[6] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
[7] احمدیه، عبد الله، راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)، 3جلد، اقبال - تهران، چاپ: هشتم، 1386 ه.ش.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
دانشنامه طب اهل بیت علیهم السلام ؛ ص814
همچنین براى سنگ کلیه یا مثانه و درد خاصره نقل شده است که یکى از اصحاب امام صادق علیه السّلام مىگوید: بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و بر ایشان سلام نموده و از ایشان خواستم که براى برادرم که به سنگ مثانه دچار گشته بهطورى که نمىخوابید، به درگاه خداوند دعا فرماید امام علیه السّلام فرمود: باز گرد و براى او مقدارى هلیلهى سیاه، بلیله، آمله و ظرفى شیشهاى، فلفل، دارفلفل (فلفل دراز)، دارچین، زنجبیل، شقایق، بادیان رومى و قسط تلخ را به اجزاء مساوى تقسیم کن، آن را کوبیده و صاف نما و روغن تازه گاو را با آن بکوب، سپس تمام آنها را به قدر دو برابر وزنش با عسلى که کف آن گرفته شده یا با شکرپنیر مرغوب مخلوط کن و هر مرتبه به اندازهى فندقى از آن بنوش.
از محمد بن نصر مؤدب، فرزند ابى جعفر محمد بن على بن موسى علیه السّلام نقل کرده که:
به ایشان از سنگ مثانه که بدان دچار شده بودم شکایت کردم.
امام فرمود: عجب! تو چرا از داروى جامع که داروى خاص پدرم بود غافلى؟ عرض کردم:
اى آقاى من! آن را براى من توصیف کن. امام علیه السّلام فرمودند: آن دارو نزد ماست. ایشان به
دانشنامه طب اهل بیت علیهم السلام، ص: 815
مقدار یک حبّه از آن خارج نموده فرمود: این حبّه را با آب سداب یا آب تره پخته شده بخور که تو از این دارو عافیت یابى. او گفت: من آن را با آب سداب خوردم و به خدا سوگند تا به امروز دیگر آن درد را احساس نکردهام و نسخهى آن دارو چنین است:
زعفران، عاقرقرحا، هل، سنبل، شاهدانه، خربق سفید، فلفل سفید به صورت اجزاء مساوى و فرفیون به مقدار دو جزء تهیه نموده و همهى آنها را به نرمى مىکوبى و از حریر عبور داده و صاف مىکنى و عسلى را که کف آن گرفته شده به اندازهى دو برابر وزنش با آن مخلوط مىنمایى.[1]
[1] دریایى، محمد، دانشنامه طب اهل بیت علیهم السلام بر اساس طب الأئمه علیهم السلام، 1جلد، پیام کتاب - تهران، چاپ: اول، 1388 ه.ش.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
دانشنامه طب اهل بیت علیهم السلام ؛ ص782
از امام صادق علیه السّلام براى سختى زایمان نقل شده که: بعد از بسم اللّه بنویسند:
مریم ولدت عیسى هو الّذی خلقکم من تراب ثمّ من علقة ثمّ یخرجکم طفلا ثمّ لتبلغوا أشدّکم ثمّ لتکونوا شیوخا فإنّ مع العسر یسرا و صلّى اللّه على محمّد و آله و سلّم تسلیما
از جابر نقل است که گفت: مردى نزد امام باقر علیه السّلام آمد و عرض کرد: اى پسر رسول خدا به فریادم رس! امام فرمود: چه شده است؟ گفت: زنم از شدت درد و سختى زایمان رو به مرگ است امام فرمود: برو و بر او این آیات را بخوان:
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ: یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا [سورهى مبارکه مریم آیات 25- 23]
و بعد این آیه را به آواز بلند بخوان: وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ اینچنین بوده است که طفل به اذن خداوند خارج گشت و زن به یارى خداوند متعال در همان ساعت رهایى یافته و فارغ شد.[1]
[1] دریایى، محمد، دانشنامه طب اهل بیت علیهم السلام بر اساس طب الأئمه علیهم السلام، 1جلد، پیام کتاب - تهران، چاپ: اول، 1388 ه.ش.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
کتابنامه :
نام کتاب: راز درمان
( رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)
پدیدآور: احمدیه، عبد الله
تاریخ وفات پدیدآور: 1338 ه. ش
موضوع: بیمارى ها
زبان: فارسى
تعداد جلد: 3
ناشر: اقبال
مکان چاپ: تهران
سال چاپ: 1386 ه. ش
نوبت چاپ: هشتم
----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
راز درمان (رساله اى در پزشکى سنتى و گیاه درمانى)
فهرست مطالب:
جلد اول
پیشگفتار ..... ص : 3
دکتر احمدیه و روش او ..... ص : 5
از یادداشتهاى یک استاد ..... ص : 10
شرححالى از دکتر عبد الله احمدیه ..... ص : 14
اینک قسمت اول یعنى شرححال مرحوم دکتر احمدیه ..... ص : 15
حال برویم بر سر قسمت دوم یعنى اثر مرحوم دکتر احمدیه ..... ص : 16
پیشگفتار چاپ اول ..... ص : 20
سخنرانى شماره یک - 7 دى 1326 برابر 26 دسامبر 1947 ..... ص : 22
موارد بهرهگیرى از داروهاى گیاهى در طبائع گوناگون ..... ص : 22
الف - مشاهدات در«دموى مزاجها» ..... ص : 24
مشاهدات در«صفراوى مزاجها» ..... ص : 26
مشاهدات در«بلغمى مزاجها» ..... ص : 29
مشاهدات در«سوداوى» مزاجها ..... ص : 31
سخنرانى شماره 2، 24 اردیبهشت 1327 درمان سیفیلیس بروش قدیم ..... ص : 35
خلاصهاى از کار دستگاه گوارش ..... ص : 50
یبوست ..... ص : 53
علت ابتلاء به یبوست ..... ص : 53
1 - یبوست تشنجى ..... ص : 58
2 - یبوست از سستى روده einotA ..... ص : 58
یبوست تشنجى ..... ص : 59
آزمایشهاى لابراتورى ..... ص : 60
آزمایش مدفوعشناسى ..... ص : 61
درمان یبوست ..... ص : 61
روش زندگى ..... ص : 61
طبائع و اثر خوراک و دارو ..... ص : 66
درمان یبوست ..... ص : 67
استعمال ملینها و مسهلها بروش گذشتگان ..... ص : 67
اندر تدبیر پیران ..... ص : 68
ورم قولون ..... ص : 70
قولنج ..... ص : 73
در کتب پزشکى قدیم این نسخهها نیز تجویز شده است: ..... ص : 74
یبوست و ورم سیگموئید و راست روده و بواسیر ..... ص : 79
حبس خون بواسیر ..... ص : 83
خروج مقعد ..... ص : 85
تأثیر محیط و اثرات غذاها و داروها در بدن ..... ص : 87
زخم و تعفن روده ..... ص : 95
یبوست و باردارى ..... ص : 96
اورمى و کلرورمى ..... ص : 99
درمان: ..... ص : 99
اورمى - دیفترى ..... ص : 103
دستورات ..... ص : 114
آزوتومى ..... ص : 118
آنورى فقدان بول eirunA ..... ص : 121
درمان ..... ص : 123
بیمارىهاى کلیوى ..... ص : 125
فشار خون ..... ص : 133
فشار خون با عوارض قلبى ..... ص : 141
فساد خون ..... ص : 145
آسم ..... ص : 151
درمان: ..... ص : 152
آسم برونشیک ..... ص : 154
درمان: ..... ص : 154
بیماریهاى عصبى و روانى و ورم قولون ..... ص : 158
بیماریهاى سودایى(دیاتزیک) ..... ص : 164
روماتیسم، سیاتیک ..... ص : 174
درمان ..... ص : 175
روماتیسم و نقرس ..... ص : 179
درمان ..... ص : 179
ورم مفاصل و نقرس ..... ص : 182
علائم و تشخیص ..... ص : 182
درمان ..... ص : 183
سیاتیک(عرق النساء) و لمباگو(دردهاى ناحیه کمر و سرین) ..... ص : 187
در بیماریهاى روانى ..... ص : 188
صرع ..... ص : 191
دردهاى صعب العلاج ..... ص : 193
پیچخوردگى روده ..... ص : 195
دفع سموم از راه ادرار ..... ص : 197
زکام ..... ص : 199
درمان زکام ..... ص : 199
معاینه و درمان ..... ص : 201
معاینه ..... ص : 206
درمان ..... ص : 206
درمان ..... ص : 207
خشکى بینى ..... ص : 209
درمان ..... ص : 210
درمان ..... ص : 212
درمان ..... ص : 213
درمان ..... ص : 214
سردرد و عوارض بواسیر ..... ص : 216
درمان ..... ص : 217
معاینه ..... ص : 218
تشخیص ..... ص : 219
درمان ..... ص : 219
تشنج ..... ص : 222
درمان ..... ص : 224
درمان ..... ص : 225
بیماریهاى پروستات ..... ص : 227
درمان ..... ص : 228
درمان ..... ص : 229
درمان ..... ص : 230
درمان ..... ص : 233
بیماریهاى عفونى ..... ص : 237
معاینه ..... ص : 245
تشخیص ..... ص : 245
درمان ..... ص : 246
معاینه ..... ص : 247
درمان ..... ص : 247
سیلان منى ..... ص : 249
درمان ..... ص : 251
سرعت انزال و ناتوانى(عنن) ..... ص : 252
درمان ..... ص : 255
معاینه ..... ص : 256
درمان ..... ص : 257
معاینه ..... ص : 259
درمان ..... ص : 262
درمان ..... ص : 262
استمناء ..... ص : 264
درمان ..... ص : 265
عوارض غدد درونى ..... ص : 267
عوارض قلبى ..... ص : 270
عوارض کبدى ناشى از یبوست ..... ص : 272
نام برخى از داروهاى طب قدیم اقتباس از کتاب دکتر شلیمر ..... ص : 277
الف ..... ص : 277
ب ..... ص : 278
(پ) ..... ص : 278
(ت) ..... ص : 279
(ج) ..... ص : 279
(چ) ..... ص : 279
(ح) ..... ص : 279
(خ) ..... ص : 280
(د) ..... ص : 280
(ر) ..... ص : 280
(ز) ..... ص : 281
(س) ..... ص : 281
(ش) ..... ص : 281
(ص) ..... ص : 282
(ض) ..... ص : 282
(ط) ..... ص : 282
(ع) ..... ص : 282
(غ) ..... ص : 283
(ف) ..... ص : 283
(ق) ..... ص : 283
(ک) ..... ص : 283
(گ) ..... ص : 284
(ل) ..... ص : 284
(م) ..... ص : 284
(ن) ..... ص : 285
(و) ..... ص : 285
(ه) ..... ص : 285
فهرست ..... ص : 286
جلد دوم
پیشگفتار ..... ص : 1
یادداشتى بر این رساله ..... ص : 1
آشنائى با شخصیتهاى برجسته علمى ..... ص : 3
اندر دل من هزار خورشید بتافت ..... ص : 3
خانوادهاى که دکتر عبد الله خان در آن بزرگ شد ..... ص : 3
طبیب خادم طبیعت است ..... ص : 7
فصل اول بیماریهاى دیاتزیک سوء مزاج ارثى -«باد باسور» ..... ص : 15
1 - در ضعف معده ناشى از«سوء مزاج سرد»(سودا) ..... ص : 20
2 - در یبوست سوداوى یا عصبى روده ..... ص : 20
3 - در یبوست پیران ..... ص : 20
4 - در یبوست کودکان ..... ص : 21
5 - در تورم لوزهها ..... ص : 21
6 - در ضعف قوه باء ..... ص : 21
7 - در اسهال ..... ص : 21
8 - در خونریزى بواسیر ..... ص : 21
مرض قند(دیابت) ..... ص : 34
لوسمى ..... ص : 38
نمونههائى از بیماران(بر بالین بیمار) ..... ص : 42
* بیمار اول ..... ص : 42
* بیمار دوم ..... ص : 43
تشخیص ..... ص : 44
* بیمار سوم ..... ص : 49
درمان ..... ص : 50
* بیمار چهارم ..... ص : 50
معاینه ..... ص : 50
درمان ..... ص : 51
* بیمار پنجم ..... ص : 51
* بیمار ششم ..... ص : 53
معاینه ..... ص : 53
درمان ..... ص : 53
* بیمار هفتم ..... ص : 55
درمان ..... ص : 56
* بیمار هشتم ..... ص : 56
درمان ..... ص : 57
* بیمار نهم ..... ص : 58
فصل دوم بیماریهاى عفونى ..... ص : 59
حصبه و تبهاى عفونى ..... ص : 59
1 - نسخه روز اول ..... ص : 60
2 - نسخه روز دوم ..... ص : 60
3 - نسخه روز سوم ..... ص : 60
4 - نسخه روز چهارم ..... ص : 60
نمونههایى از بیماران ..... ص : 77
* بیمار اول ..... ص : 77
* بیمار دوم ..... ص : 82
* بیمار سوم ..... ص : 85
* بیمار چهارم ..... ص : 88
* بیمار پنجم ..... ص : 91
* بیمار ششم ..... ص : 92
معاینه ..... ص : 93
درمان ..... ص : 93
* بیمار هفتم ..... ص : 95
فصل سوم بیماریهاى دستگاه گوارش نسخى براى بیماریهاى معدى ..... ص : 96
ضعف معده ..... ص : 96
ورم معده و نشانههاى آن ..... ص : 97
درد معده ..... ص : 98
سوء مزاج کبدى ..... ص : 109
1 - گرمى جگر ..... ص : 109
2 - سردى جگر ..... ص : 109
3 - خشکى جگر ..... ص : 110
4 - ترى جگر ..... ص : 110
درمان ..... ص : 110
کبدهاى کوچک ..... ص : 111
استسقاء ..... ص : 111
درمان ..... ص : 112
درمان ..... ص : 113
درمان ..... ص : 114
نکاتى پیرامون بیماریهاى گوارشى ..... ص : 117
در اصلاح دستگاه گوارش باید: ..... ص : 117
بیمارىهاى معدى ..... ص : 119
در چگونگى حالات معده ..... ص : 123
نمونهاى از بیماران(بر بالین بیمار) * بیمار اول ..... ص : 126
* بیمار دوم ..... ص : 126
تشخیص ..... ص : 127
درمان ..... ص : 127
* بیمار سوم ..... ص : 127
معاینه ..... ص : 127
درمان ..... ص : 128
* بیمار چهارم ..... ص : 129
معاینه ..... ص : 130
درمان ..... ص : 130
* بیمار پنجم ..... ص : 131
* بیمار ششم ..... ص : 132
معاینه ..... ص : 133
درمان ..... ص : 133
* بیمار هفتم ..... ص : 135
معاینه ..... ص : 137
درمان ..... ص : 138
* بیمار هشتم ..... ص : 141
* بیمار نهم ..... ص : 146
درمان ..... ص : 147
* بیمار دهم ..... ص : 152
* بیمار یازدهم ..... ص : 153
درمان ..... ص : 153
* بیمار دوازدهم ..... ص : 155
درمان ..... ص : 156
* بیمار سیزدهم ..... ص : 158
معاینه ..... ص : 159
درمان ..... ص : 159
* بیمار چهاردهم ..... ص : 161
* بیمار پانزدهم ..... ص : 165
* بیمار شانزدهم ..... ص : 167
درمان ..... ص : 169
* بیمار هفدهم ..... ص : 171
* بیمار هیجدهم ..... ص : 171
* بیمار نوزدهم ..... ص : 173
معاینه ..... ص : 173
تشخیص ..... ص : 174
درمان ..... ص : 174
* بیمار بیستم ..... ص : 175
معاینه ..... ص : 176
تشخیص ..... ص : 176
درمان ..... ص : 176
* بیمار بیست و یکم ..... ص : 180
معاینه ..... ص : 180
تشخیص ..... ص : 180
* بیمار بیست و دوم ..... ص : 183
درمان ..... ص : 184
* بیمار بیست و سوم ..... ص : 184
* بیمار بیست و چهارم ..... ص : 185
درمان ..... ص : 185
* بیمار بیست و پنجم ..... ص : 185
تشخیص ..... ص : 186
درمان ..... ص : 187
فصل چهارم بیماریهاى دستگاه ادرارى - تناسلى ..... ص : 189
تقطیر البول(airugilO) و تکرر ادرار(ycneuqerF) ..... ص : 189
عسر البول(airusyD) ..... ص : 190
* بول الدم(airutameH) ..... ص : 193
قرحه مجارى ادرار ..... ص : 194
اگزالمى ..... ص : 194
سنگ کلیه و مثانه ..... ص : 196
ورم کلیه ..... ص : 203
درمان ورم کلیه به روش اینجانب ..... ص : 204
ورم پروستات ..... ص : 205
نشانههاى بیمارى ..... ص : 205
بیماران کلیوى ..... ص : 207
بر بالین بیمار ..... ص : 208
بیمار اول ..... ص : 208
بیمار دوم ..... ص : 208
بیمار سوم ..... ص : 209
بیمار چهارم ..... ص : 210
بیمار پنجم ..... ص : 212
بیمار ششم ..... ص : 213
بیمار هفتم ..... ص : 214
بیمار هشتم ..... ص : 216
بیمار نهم ..... ص : 216
بیمار دهم ..... ص : 217
بیمار یازدهم ..... ص : 218
بیمار دوازدهم ..... ص : 220
بیمار سیزدهم ..... ص : 220
معاینه ..... ص : 221
درمان ..... ص : 221
بیمار چهاردهم ..... ص : 222
معاینه ..... ص : 223
درمان ..... ص : 224
بیمار پانزدهم ..... ص : 226
و اما بازگردیم به معاینه بیمار ..... ص : 228
درمان ..... ص : 229
بیمار شانزدهم ..... ص : 232
معاینه ..... ص : 233
درمان ..... ص : 233
بیمار هفدهم ..... ص : 233
معاینه ..... ص : 234
بیمار هیجدهم ..... ص : 236
درمان ..... ص : 236
بیمار نوزدهم ..... ص : 237
معاینه ..... ص : 237
درمان ..... ص : 238
درمان ..... ص : 240
معاینه ..... ص : 240
درمان ..... ص : 241
بیمار بیستم ..... ص : 242
درمان ..... ص : 242
بیمار بیست و یکم ..... ص : 251
درمان ..... ص : 252
بیمار بیست و دوم ..... ص : 254
بیمار بیست و سوم ..... ص : 255
بیمار بیست و چهارم ..... ص : 257
بیمار بیست و پنجم ..... ص : 259
بیمار بیست و ششم ..... ص : 259
بیمار بیست و هفتم ..... ص : 261
بیمار بیست و هشتم ..... ص : 263
بیمار بیست و نهم ..... ص : 264
بیمار سىام ..... ص : 265
فهرست ..... ص : 267
جلد سوم
فهرست ..... ص : 4
پیشگفتار ..... ص : 7
یادداشتى بر آخرین جلد ..... ص : 7
یادآورى ..... ص : 9
گیاهان داروئى به علم پزشکى بازمىگردند ..... ص : 11
تاریخ کوتاه پزشکى ..... ص : 13
فصل اول برخى بیمارىهاى عصبى - روانى ..... ص : 17
صداع ..... ص : 17
صداع حار(گرم) ..... ص : 18
صداع ناشى از دفع خلط ..... ص : 19
صداع ناشى از غلبه خون ..... ص : 20
صداع صفراوى ..... ص : 21
صداع همراه با ناراحتى معده ..... ص : 22
صداع بلغمى ..... ص : 22
صداع سوداوى ..... ص : 24
صداع مزمن ..... ص : 25
صداع ناشى از ضعف دماغ ..... ص : 25
صداع ریحى ..... ص : 27
صداع ناشى از خشکى ..... ص : 28
صداع ناشى از گرسنگى ..... ص : 29
صداع ناشى از فزونى حس دماغ ..... ص : 29
صداع پس از خواب ..... ص : 30
صداع پس از آمیزش ..... ص : 30
صداع ناشى از بوها و بخارهاى خارجى ..... ص : 31
صداع ناشى از باد و هواى گرم و سرد ..... ص : 31
صداع سدى ..... ص : 32
صداع ناشى از زخم و جراحت ..... ص : 32
صداع شرابى ..... ص : 32
صداع ضربانى ..... ص : 33
صداع مزمن ..... ص : 34
صداع ناشى از تب ..... ص : 34
صداع شمسى(خورشیدى) ..... ص : 35
صداع شقى(نیمه سرى) ..... ص : 35
صداع بیضى ..... ص : 37
صداع مشترک ..... ص : 38
صداعى که با مشارکت معده روى مىدهد. ..... ص : 38
صداعى که با مشارکت رحم، کلیهها و... باشد ..... ص : 40
تشنج ..... ص : 41
حمام شن ..... ص : 45
تشنج کودکان ..... ص : 47
هراس کودکان در خواب ..... ص : 47
صرع EISPELIPE ..... ص : 48
نشانههاى بیمارى صرع ..... ص : 50
درمان صرع به روش گذشتگان ..... ص : 51
سکته مغزى ..... ص : 57
نشانههاى بروز سکته ..... ص : 59
فلج ..... ص : 62
استرخاء(فروهشتگى) SISERAP ..... ص : 70
احتلاج یا پرش عصبى ..... ص : 74
بیمارىهاى دماغى(مالیخولیا) AILOCNALEM ..... ص : 75
کابوس ..... ص : 81
فصل دوم بر بالین بیمار ..... ص : 85
بیمار اول(اعصاب) ..... ص : 85
بیمار دوم(اعصاب) ..... ص : 87
بیمار سوم(اعصاب) ..... ص : 89
بیمار چهارم(اعصاب) ..... ص : 91
بیمار پنجم اعصاب ..... ص : 93
بیمار ششم(اعصاب) ..... ص : 95
بیمار هفتم(اعصاب) ..... ص : 98
بیمار هشتم(اعصاب) ..... ص : 103
دستور: ..... ص : 105
بیمار نهم(اعصاب) ..... ص : 105
بیمار دهم(اعصاب) ..... ص : 109
بیمار یازدهم(اعصاب) ..... ص : 115
بیمار دوازدهم(اعصاب) ..... ص : 115
بیمار سیزدهم(اعصاب) ..... ص : 118
بیمار چهاردهم(اعصاب) ..... ص : 121
بیمار پانزدهم(اعصاب) ..... ص : 123
بیمار شانزدهم(اعصاب) ..... ص : 124
دستور: ..... ص : 125
بیمار هفدهم(اعصاب) ..... ص : 126
بیمار هجدهم(چاقى) ..... ص : 126
بیمار نوزدهم(پوست - داءالصدف) ..... ص : 131
بیماریهاى خانوادگى ..... ص : 132
بیمار بیستم(سرطان پوست) ..... ص : 136
بیمار بیست و یکم(پوست - حساسیت) ..... ص : 137
درمان: ..... ص : 138
بیمار بیست و دوم(پوست) ..... ص : 140
بیمار بیست و سوم(پوست) ..... ص : 141
بیمار بیست و چهارم(پوست - زنان) ..... ص : 146
بیمار بیست و پنجم(پوست - زنان) ..... ص : 149
بیمار بیست و ششم(زنان) ..... ص : 152
بیمار بیست و هفتم(زنان) ..... ص : 157
بیمار بیست و هشتم(زنان) ..... ص : 157
بیمار بیست و نهم(چربى خون) ..... ص : 160
بیمار سىام(فشار خون) ..... ص : 161
بیمار سى و یکم(فشار خون) ..... ص : 162
بیمار سى و دوم(فشار خون) ..... ص : 163
بیمار سى و سوم(فشار خون) ..... ص : 164
بیمار سى و چهارم(فشار خون) ..... ص : 169
بیمار سى و پنجم(فشار خون) ..... ص : 174
بیمار سى و ششم(فشار خون) ..... ص : 177
درمان ..... ص : 177
بیمار سى و هفتم(فشار خون) ..... ص : 178
بیمار سى و هشتم(فشار خون) ..... ص : 180
بیمار سى و نهم(فشار خون) ..... ص : 183
بیمار چهلم(لارنژیت) ..... ص : 185
بیمار چهل و یکم(آسم) ..... ص : 187
بیمار چهل و دوم(آسم) ..... ص : 190
فصل سوم یادداشتها و شیوه اخلاقى پزشک ..... ص : 193
فهرست ..... ص : 195
بخش اول یادداشتها ..... ص : 199
مکتب پزشکى ابن سینا ..... ص : 201
به افتخار جشن هزاره ابو على سینا ..... ص : 202
یادداشت ..... ص : 203
روش درمانى ابن سینا و سرانجام آن ..... ص : 203
راه علاج سنگ کلیه ..... ص : 209
آبهاى معدنى لاریجان ..... ص : 211
گیاه اشترخار و سرطان ..... ص : 212
سرطان خون ..... ص : 214
یادداشت خونریزى ..... ص : 216
سرمازدگى ..... ص : 220
خواص برخى از داروهاى گیاهى ..... ص : 222
معجزات گیاهان داروئى مدیریت محترم مجله تهران مصور ..... ص : 224
پژوهش در طب قدیم ریاست محترم انجمن فرهنگى ایران و آمریکا ..... ص : 227
فراموشى و خودباختگى ..... ص : 230
اثرات بلغم در مغز ..... ص : 232
استفاده از داروهاى قدیمى در ایران ..... ص : 238
سردبیر محترم مجله اطلاعات هفتگى ..... ص : 238
نعمتان مجهولتان... ..... ص : 240
خدمت مدیریت محترم روزنامه اقدام[آقاى عباس خلیلى] ..... ص : 242
قابل توجه اطباى محترم ..... ص : 242
گیاهان طبى ..... ص : 243
یادداشت زایمان دشوار ..... ص : 244
یادداشت دوالى eciraV ..... ص : 246
یادداشت نخستین تجربه ..... ص : 250
یادداشت موردى دیگر ..... ص : 251
یادداشت اختلال روان ..... ص : 252
یادداشت بلوط جنگلى ..... ص : 253
یادداشت بیمارى چاقى ..... ص : 254
روش درمانى دکتر? ENER ..... ص : 255
یادداشت روش تقویت بدن ..... ص : 257
یادداشت تغییر طبائع ..... ص : 259
یادداشت شموم(بوئیدنىها) ..... ص : 261
یادداشت ضمادها ..... ص : 263
داروهاى مالشى ..... ص : 264
یادداشت یک توصیه ..... ص : 265
نمونه نسخههاى داروئى ترکیبى ..... ص : 265
بخش دوم شیوه اخلاقى پزشک ..... ص : 267
یادها، گفتهها و نوشتهها ..... ص : 269
نخستین دیدار ..... ص : 269
در میان انبوه کتابها ..... ص : 270
عیادت در کوهستان ..... ص : 270
نوبت در مطب ..... ص : 271
پس از هزاره ابن سینا ..... ص : 271
تجلیل عملى ..... ص : 272
انکار سرقت ..... ص : 272
گرانترین حق العلاج ..... ص : 274
صرف ناهار در حضور دیگران ..... ص : 280
طبیب مردمى ..... ص : 281
دو نمونه درمان با استفاده از داروهاى جدید ..... ص : 282
* خاطره اول ..... ص : 283
* خاطره دوم ..... ص : 284
یک پزشک به تمام معنا ..... ص : 285
هنوز صداى او در گوشم است ..... ص : 286
اگر فقط یک روز دیرتر به بالین من آمده بود ..... ص : 287
مطب دکان بقالى نیست ..... ص : 289
تواضع در صرف شام ..... ص : 290
با تمام وجود در خدمت بیمار ..... ص : 291
وظیفه پدرى ..... ص : 292
بیمار تعطیل و غیر تعطیل نمىشناسد ..... ص : 293
زندگى ساده و بهداشتى ..... ص : 293
حقشناسى بیمار ..... ص : 295
نامه اول(قدردانى) ..... ص : 295
نامه دوم(چگونه به مطب استاد راه یافتم) ..... ص : 296
رؤیاى کاسه ماست ..... ص : 300
تلفن بانوى دلرحم ..... ص : 301
تشخیص با نخستین نگاه ..... ص : 301
تشریفات ظاهرى ..... ص : 302
گریه قمر ..... ص : 303
نمایش بیمار عرب ..... ص : 303
داستان رنده زنگزده ..... ص : 305
داستان رادیوى قلابى ..... ص : 306
داستان کفگیر به ته دیگ ..... ص : 307
فرشتهاى در بستر مرگ ..... ص : 307
اگر وقت کافى مىداشت ..... ص : 308
مرگ پزشک ..... ص : 309
سپاس بر مزار ..... ص : 309
خاکسپارى ..... ص : 310
زندگینامه شادروان استاد دکتر عبد ا... احمدیه ..... ص : 311
تقدیر: ..... ص : 311